جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

خاطرات (از نظر خودم) جالب (258)

سلام

1. نسخه پیرزنه را که نوشتم گفت: قرصهای فشارم هم تموم شده. گفتم: از کدومشون میخورین؟ گفت: اسمشو نمیدونم. اصلا فقط بنویس قرص فشار داروخونه خودش میدونه کدومو بده!

2. پیرزنه گفت: این داروها را دیشب از همسایه مون گرفتم و خوردم اما بدتر شدم. آخه بگو تو که این همه ساله دکتری بلد نیستی دکتری کنی اون وقت همسایه من میتونه؟!

3. دختره گفت: برام آزمایش بنویس. گفتم: چه آزمایشی؟ گفت: حتما باید نوعشو بگم؟!

4. پیرمرده گفت: گوشم درد میکنه. گفتم: شنوائی تون خوبه؟ گفت: چی؟ گفتم: پرسیدم شنوائی تون خوبه؟ گفت: نمیفهمم چی میگی! گفتم: باشه اشکالی نداره. داشتم توی گوششو میدیدم که گفت: بالاخره اون موقع چی پرسیدی؟ تقریبا با داد گفتم: هیچی گفتم شنوائی تون خوبه یا نه؟ گفت: آره شنوائیم که هیچ مشکلی نداره فقط درد میکنه!

5. داشتم برای دختره دارو مینوشتم که گفت: لطفا قرصها را یکی دوبسته بنویسین. گفتم: باشه. بعد یه قطره گوش توی سامانه براش نوشتم و نوشتم هر هشت ساعت دو قطره. گفت: نهههه قطره همون یکی کافیه فقط قرصها را گفتم دوتا بنویسین!

6. (13+) پیرزنه گفت: تمام دلم درد میکنه از این بالای دلم تا دم سوراخ !

7. خانمه گفت: دیروز اومدم دکتر برام یه آمپول هم نوشت اما خوب نشدم. گفتم: چه آمپولی زدین؟ گفت: آمپول عضلانی!

8. مرده گفت: این سونوگرافی که نوشتین کجا باید بگیریم؟ گفتم: هیچ فرقی نمیکنه. هرجا که برین براتون میگیرن. گفت: خب الان کدومشون خلوت تره که ما بریم؟!

9. مرده گفت: یه آمپول قوی هیکل برام بنویس تا بزنم!

10. خانمه گفت: فرم ارجاع بده میخوام برم پیش متخصص. اما دوتا بنویس. یکی برای دکتر یکی هم برای منشیش که گفت دفعه بعد با فرم ارجاع بیا!

11. ساعت دو صبح از خواب بیدارم کردند تا مریض ببینم. وقتی نسخه شو نوشتم مریضه گفت: اشکالی داره داروهاشو فردا صبح بگیرم؟!

12. به یه بچه گفتم: دیگه هیچ ناراحتی نداشتی؟ گفت: نه من همیشه خوشحالم!

پ.ن1. از زمان شروع سرما دوباره مثل پارسال پکیج خونه شروع کرد به خاموش شدن. این بار گارانتیش تموم شده بود و همون تعمیرکار و این بار پولی اومد تا درستش کنه. درشو باز کرد و یه پیچ را توش چرخوند و پکیج دیگه خاموش نشد! البته هنوز وقتی هوا سرد باشه عسل توی اتاق پذیرائی و جلو تنها بخاری خونه میخوابه چون اتاقش از یک طرف به حیاط خونه همسایه راه داره و از یک طرف به کوچه و حسابی سرد میشه.

پ.ن2. خانم همسایه کوچه بغلی برامون گوشت نذری آورد و گفت پسرشون از بیمارستان مرخص شده و میتونه با کمربند مخصوص چند قدم توی اتاق راه بره. بعد هم قرار شد به زودی بیان خونه ما برای عرض تشکر.

پ.ن3. عماد پلی استیشنو برده و بازی فیفا 2023 را روش نصب کرده. صرفنظر از همه تغییرات انجام شده نکته جالب برای من یکی عدم حضور تیم ملی ایرانه (که باتوجه به حضور در جام جهانی یه کم عجیبه) و دوم حضور پررنگ زنان. به طوری که هم قدرت خیلی از فوتبالیستهای دختر با مردان برابری میکنه وهم تقریبا توی همه بازیها دست کم یک زن توی گروه داوری دیده میشه. اما یه جمله تاریخی این بود که عماد با من یک دست فوتبال زد و بعد پلی را خاموش کرد تا از تلویزیون بازی همون تیمی را ببینه که من توی پلی باهاش بازی میکردم. عسل یه نگاه به چهره بازیکنان توی مراسم اول بازی انداخت و گفت: انگار توی پلی چهره شون طبیعی تره!

نظرات 30 + ارسال نظر
سودا سه‌شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1401 ساعت 03:37 ب.ظ

سلام جناب دکتر
ممنون از نوشتن خاطرات جالب
مورد ۱۱ شاید بی‌خوابی زده بوده به سرش گفته الآن خلوته بهتره یه سر برم دکتر.
چقدر خدا به پسر همسایه رحم کرده.
از دست این عسل جون شیرین.

سلام
خواهش
بعید نیست خودش که خوابش نمیبرده گفته بقیه را هم نگذارم بخوابن
واقعا
ممنون

لیمو دوشنبه 1 اسفند‌ماه سال 1401 ساعت 11:05 ق.ظ https://lemonn.blogsky.com/

2. حالا اصلا رسیده بود که شما دکتری کنی؟
3. واقعا چیزهای سختی از آدم میخواین. مگه ما دکتریم که بدونیم؟؟
4. واااای
7.8.9 فقط میتونم بپرسم چجوری نخندیدین بهشون؟
11. این یکی رو چجوری فحش ندادید؟
12. حال این بچه رو خریدارم!
پ.ن1: تو رو خدا مواظب باشید :(
پ.ن2: آخی امیدوارم بهتر بشه اسمش باید بشه آقای معجزه.
پ.ن3: آخرش میفهمیم عسل درست گفته و پلی واقعیه اونایی که پخش میشه کار هوش مصنوعیه.

2. والا!
3. من شرمنده ام
4.
7.8.9. به سختی
11. این یکی سخت تر بود
12. واقعا
پ.ن1. فعلا که مشکلی نداره اما چشم
پ.ن2. بله واقعا شانس آورد
پ.ن3. بعید نیست

مریم و سعید. پنج‌شنبه 27 بهمن‌ماه سال 1401 ساعت 01:03 ق.ظ http://Saghf.blogsky.com

عااالی بودن
به خصوص اون آقای پیر مرده که مشکل گوش داشت.

سپاسگزارم

سارا چهارشنبه 26 بهمن‌ماه سال 1401 ساعت 12:38 ب.ظ http://15azar59.blogsky.com

سلام
۲: همین وقتهاست که به قول جواد رضویان باید گفت: من چه کاره بیدم آخههه
۵: ادم یاد شامپو برای موهای خشک میوفته
۱۱: من جای شما بودم بهش میگفتم روز ۲۵ بهمن هم دوباره بیاد و خیلی شیک اون ادم را کادو میدادم به خرس های گریزلی خب شما که میخوای صبح دارو بگیری همون صبح هم بیا دکتر دیگه :))
۱۲: بچه های بی ریا
...
اون پسر پرحاشیه دیگه فکر نکنم هیچوقت بالای هیچ پشت بومی پیداش بشه
.
پسر منم کنسول بازی داشت انقدر زیر گوشش خوندم که تابستون سال قبل کنکورش فروختش الان میگه مامان شما چطوری تونستی منو راضی کنی اونو بفروشم

سلام
2. واقعا
5.
11. من هم توی همینش موندم!
12. واقعا
امیدوارم
ما که نتونستیم عمادو راضی کنیم. هربار میگه رتبه ام زیر هزار میشه حالا ببین!

صبا چهارشنبه 26 بهمن‌ماه سال 1401 ساعت 09:24 ق.ظ

شقایق جان سرگذشت مادربزرگتون را دانلود کردم فوق العاده بود عزیزم مرسی از اینکه برای ما هم گذاشتی و مرسی از دکتر ربولی که اینقدر مهربون هستن

البته فکر نکنم مال مادربزرگ ایشون باشه

ترانه سه‌شنبه 25 بهمن‌ماه سال 1401 ساعت 10:53 ب.ظ http://taraaaneh.blogsky.com

سلام
مثل همیشه خوب بود. ممنون
از مورد شماره 2 بیشتر خندیدم
بعد شما چی بهشون گفتین؟

سلام
ممنونم
چی میتونستم بگم؟!

محمد رها سه‌شنبه 25 بهمن‌ماه سال 1401 ساعت 09:41 ب.ظ http://Ikhnatoon.blogfa.com

این همه دیسلاک خوردن متفاوت بودن رو نشون میده. مگه نه دکتر؟

بله بله

تیلوتیلو دوشنبه 24 بهمن‌ماه سال 1401 ساعت 10:12 ق.ظ https://meslehichkass.blogsky.com/


من از پست های خاطراتتون خیلی خوشم میاد و کلی هم بهشون میخندم
بعضی هاشون را هم برای آقای دکتر میخونم و دوتایی کلی حرف میزنیم و گاهی یه خاطراتی هم یاد آقای دکتر میاد و میگه میخوای اینا را هم بنویسی

شما لطف دارین
خب بنویسین ما هم استفاده میکنیم

گیسا یکشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1401 ساعت 12:59 ب.ظ http://gisa12345.blogsky.com/

سلام اقای دکتر
مورد دوم واقعا باحال بود ،مرسی
پ.ن۳:به عماد بگید زیاد خودشو مشغول نکنه تا خدایی نکرده مثل من درگیر دانشگاه آزاد نشه...

سلام
خواهش
ما میگیم اما کو گوش شنوا؟

شقایق یکشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1401 ساعت 11:38 ق.ظ https://uploadb.me/q5ywcvo4znik/دختری با دستهای دراز.pdf.html

سلام اقای دکتر این سرگذشتنامه واقعی خاطره جون ادمین کانال نوستالژی دهه شصت هستش خیلی زیباست و حق نشرش را هم خودش آزاد و حلال کرده هرکس دوست داره دانلود کنه راستش خواستم دست آنی خانم عزیزدلم برسونم که ایشونم حتما بخونن و خودتونم وقت کردین بخونید چون شما هم قلب مهربونی دارین ولی اگر خودتونم نخونید خواهشا یادتون نره دست آنی خانم حتمن برسونین چون مهمه برامون انی خانم بخونه و سلام هم بهشون برسونین ادرسش را تو ادرس وبسایت گذاشتم که راحت دانلود کنید

خواننده های عزیز شما هم دانلود کنید و بخونید پر از انرژی مثبت هست و یک نور امیدی تو این زمانه سیاهه

سلام
از لطفتون ممنون
چشم میخونم و به آنی هم میگم

فاطمه یکشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1401 ساعت 04:04 ق.ظ http://fatemeee79.blogfa.com

سلام و درود
خدا بهتون صبر بده آقای دکتر

سلام
ممنونم

بهار جمعه 21 بهمن‌ماه سال 1401 ساعت 01:22 ب.ظ

طفلک پسر همسایه یه چشم چرونی بی ثمر چقدر براش گرون تموم شد.
پسرا رو از ده سالگی روزی شش مرتبه باید کافور بدی به خوردشون ...


شش بار هم زیاده دیگه میترسم دیگه کلا از پا بیفتن

محمد رها جمعه 21 بهمن‌ماه سال 1401 ساعت 12:22 ب.ظ http://Ikhnatoon.blogfa.com

دکترجان ببخشید برای شفای عاجل کار از دست خدا هم خارج شده. فعلا موتور مغزم به جرقه زدن و پت پت افتاده. استارت نخورده خفه میکنه. نزدم به سیم آخر ولی گویا همه سیمهای ارتباطی سالها پیش پاره شده.
بنظرتون تو تیمارستانهای چین یا امریکا برا هر شب اقامت چند بایست هزینه کنم؟ هرجای دنیا که دست گذاشتم یا جنگ بود یا خالی از سکنه یا یا جمعیت گرسنگانش زیاد یا کلهم امکاناتش خوب نبود یا ایرانیها اجازه ورود و خروج نداشتن...

امیدوارم دیگه کار به اونجا نکشه

محمد رها جمعه 21 بهمن‌ماه سال 1401 ساعت 09:04 ق.ظ http://Ikhnatoon.blogfa.com

دکتر جون سلام
با عنایت به اینکه فشار خون و دیابت دارم و چندتا درد و مرض دیگه، یک آمپول قوی هیکل عضلانی بنویس.
برا آزمایشگاه، سونوگرافی، رادیولوژی، داروخونه، تجهیزات پزشکی و مابقی مشاغل وابسته به وزرات بهداشت و درمان کجاها پیشنهاد میدی برم؟ میخوام گواهی ایزو ۹۰۰۱، ۱۴۰۰۱، ۵۰۰۰۱ براشون صادر کنم!!!
کلهم طنز نوشتم خاطرات جالب نوشتی.

سلام
امیدوارم خدا شفای عاجل عنایت فرماید
ممنون از لطفتون

آسمان جمعه 21 بهمن‌ماه سال 1401 ساعت 04:40 ق.ظ https://avare.blog.ir/

واو من الان فهمیدم پسر همسایتون کدومه. بنده خدا چطور شد که تازه میتونه چند قدم راه بره. عجباااااا
نفهمیدین اون بالا چیکار میکرده؟

ظاهرا مهره های کمرش آسیب دیده بوده.
نگفتن هنوز ما هم نپرسیدیم

آسمان جمعه 21 بهمن‌ماه سال 1401 ساعت 04:38 ق.ظ https://avare.blog.ir/

سلام دکتر
خواستم بگم خیلی این پستهای خاطراتتون رو دوست دارم و جالبن برام. کاش میشد وقتشون و فریکوعنسیشون رو بیشتر کنید. مثلا هر روز پست بذارین
با تشکر از شما و برنامه ی خوبتون

سلام
شما لطف دارین
هر روز؟ آخه مگه این مریضهای بنده خدا چقدر سوتی میدن دیگه؟!

عبد جمعه 21 بهمن‌ماه سال 1401 ساعت 02:04 ق.ظ

می گم دکتر شانس آوردید همسایتون از حقوق خودش مطلع نیست وگرنه به جای تشکر باید از مالک ساختمان شما شکایت نی کرد و دیه می گرفت. حتی اگه دزد بود

شاید اما در این صورت ما هم به خاطر ورود غیرقانونی ازش شکایت میکردیم

مونا پنج‌شنبه 20 بهمن‌ماه سال 1401 ساعت 11:13 ب.ظ

من خواننده خاموشم جناب دکتر انقدر پستها و نوشته هاتون جالبه که هروقت حوصلم سر میره میرم تو آرشیوتون و بصورت تصادفی یه صفحه انتخاب میکنم میخونم ..
خلاصه که مرسی که هستی آقای دکتر
یه سوالی همیشه تو ذهنم میاد که تو اون لحظه که بیمارا سوتی میدن شما سکوت کاملی یا چی ؟
راستی دیشب همینجور که اتفاقی از آرشیو داشتم انتخاب میکردم خاطره فوت مادرتون اومد روحشون شاد باشه و مشمول رحمت حق تعالی باشن انشالله

شما لطف دارین ممنونم
خواهش
دیگه یاد گرفتم که اون موقع خودمو کنترل کنم.
ممنونم خدا رفتگان شما را هم بیامرزه

فریبا پنج‌شنبه 20 بهمن‌ماه سال 1401 ساعت 07:50 ب.ظ

سلام دکتر
یه اتاق ما هم همین مشکل همسایه با حیاط خونه کناری رو داره.خونه ما خیلی قدیمیه ولی الان موقع ساخت باید عایق می زدند.
راه حل اساسی اش کناف زدن از داخل وعایق کردن است هر چند ده سانت اتاق کوچک می شه.
ما مشکل نور گیر شما رو هم داشتیم به غیر خطر پرت شدن خطر دزد هم هست.ما چند تا آهن به فاصله بیست سانت جوش دادیم.
اگه خواستید دوباره تلق بذارید تلق شفاف وبی رنگ نور بیشتری عبور میده.

سلام
فکر کنم ده سانت ارزششو داره
ممنون

آیدا سبزاندیش پنج‌شنبه 20 بهمن‌ماه سال 1401 ساعت 04:52 ب.ظ http://sabzandish3000.blogfa.com

چه جالب بود. حواسم باشه دکتر میرم از این سوالها نپرسم. گاهی آدم استرس میگیره حواسش نیست چی میپرسه و چی میخواد.

خوش آمدید
از لطف شما سپاسگزارم

منجوق پنج‌شنبه 20 بهمن‌ماه سال 1401 ساعت 11:37 ق.ظ http://manjoogh.blogfa.com

1- پیرزن مهربون، قربون مهربونیش نخواسته اذیتت کنه
2- پیرزن بی شعور
3- یه تست حاملگی براش مینوشتی
4- پیرمردی که نمی خواسته لال بمیره هر جور شده باید سوالتو جواب میداده
5- ریاضیش خوب نبوده
6- پیرزن دقیق
7- می گفتی دیگه آمپول قویتر از عضلانی نداریم که خوبت کنه
8- بیست سوالی بوده
9- بهش می گفتی آمپول قوی هیکل رو فقط دامپزشکی ها دارن
10- کار از محکم کاری عیب نمی کنه
پ.ن1. اتفاقا منم دو روز پیش زنگ زدم تعمیرکار اومد ابگرمکن رو دستکاری کرد که با فشار پایین گاز روشن بشه. حالا دیگه اصلا خاموش نمیشه. اما اون روش پلاستیک چسبوندن واقعا جواب میده شک نکنین
پ.ن2. مدیونی اگه ازش نپرسی اون بالا چی کار می کرده. ببین تو رو خدا یه گوسفند رو کشتن برا اینکه معلوم نیست کره خرشون اون بالا چی کار می کرده.

۱. واقعا
۲. دیگه عادت کردم
۳.
۴. واقعا
۵. خیلی بد بوده
۶. زیادی دقیق بود!
۷. چشم
۸. صدرحمت به بیست سوالی
۹.
۱۰. واقعا
پ.ن۱. عجب
پ.ن۲. یعنی حیف از گوسفند؟ اما خداروشکر که زنده است

استاد چهارشنبه 19 بهمن‌ماه سال 1401 ساعت 10:16 ب.ظ

با مورد چهار واقعا خندم گرفت مرسی دکتر

خنده تون مستدام

لیدا چهارشنبه 19 بهمن‌ماه سال 1401 ساعت 10:14 ب.ظ

ما توی جنوب زندگی میکنیم ،سرمای زیادی نداره اینجا،اما هر سال از اول آذر،آقای همسر رختخوابشو میاره تو پذیرایی جفت بخاری گازی.ما هم تو اتاق خواب پنجره رو باز میکنیم از گرما،

یعنی تفاوت طبع تا این حد؟

فرزان چهارشنبه 19 بهمن‌ماه سال 1401 ساعت 08:04 ب.ظ

نهههدیگه اون طرفا پیدام نشد

فرزان چهارشنبه 19 بهمن‌ماه سال 1401 ساعت 06:11 ب.ظ

سلام
همش عالی و طبق معمول ب استرسای ما اضافه میکنید ک میریم دکتر سوتی ندیمچون خیلی از اینا همون لحظه از نظر بیمار عادیه .....
هعی ...خدایا ما را از سوتی دهندگان قرار مده
مورد ۲ خیلی خوبهچی گفتید اون لحظه؟؟

وای مورد ۸برا منم پیش اومده،البته ن کامل مثل ایشون
میرفتم دکتر بعد مثلا میگفت برو پیش متخصص داخلی،میگفتم بنظرت کی بهتره؟؟یا میگفت برو عکس بگیر میگفتم کجا بهتره بنظرتون
کلا حس میکردم چون پزشکن باید همه ی همکارای خودشونا بشناسن
اونم ت شهر ب بزرگی اینجا
مورد ۱۱خدایی چقدر بعدش فحشش دادید
منم بچه بودم نصف شب از بس سرفه میکردم بردنم دکتر
بعد هرچی میخواست بنویسه نمیزاشتم
میگفت امپول میگفتم ن
سرم؟ن
اخر دست گفت خوب چرا اومدی منا بیدار کردی؟؟یه ابجوش خونه میخوردی دیگه
بعدم گفت امپول نمیدمت اما اگه رفتی خونه از سرفه مردیم دیگه این طرفا پیدات نشه


مرسی بابت پست خاطراتتون

سلام
ممنون و شرمنده
2. چی میتونستم بگم؟!


دیگه که نرفتین اون طرفا؟!

سمانه مامان صدرا و سروناز چهارشنبه 19 بهمن‌ماه سال 1401 ساعت 04:09 ب.ظ https://samane-saba.blog.ir

سلام جناب دکتر،( در باب کامنت چند پست قبل تر)
اختیار دارین، خیلی هم جالبه، شما خبر ندارین از دنیای چاپ که چه اراجیفی چاپ می کُنند محض اینکه فقط اسم نویسنده یدک بکشند! خاطرات شما خیلی هم بامزه اس،شکست نفسی نکنید.
گزینه ی دو :نیش پیرزن به نیش مار طعنه می زد!
ماهم یه خاطره بگیم
همسر دندان های بغایت درهم برهم و نامرتب دختر خانمی را دُرُست کردند( البته اصولی علمی)، دختر خانم ماه بعد با یک جعبه شیرینی بزرگ و نیش تا بناگوش باز به مطب آمدند و خطاب به همسرم گفتند:عروس شدنم را مدیون هنر شما هستم!!!!

سلام
شما لطف دارین (بله خودم هم گه گاه تجربه خوندنشونو داشتم )
واقعا
بفرمائید

زری.. چهارشنبه 19 بهمن‌ماه سال 1401 ساعت 04:07 ب.ظ

دکتر روزبروز داره آستانه ی سنی مورد دارها اضافه میشه ها:)) تا چند وقت پیش این مورد حداقل +۱۵ بود خخخ
بنظرم اومد سوتی های خانم ها ظریفتر هست:)
مردها انگار از روی بیفکری سوتی می‌دهند :)))
همه ی موارد خوووووب بودند:)


بله حق با شماست اما تقصیر من نیست!
ممنون

حسن ف چهارشنبه 19 بهمن‌ماه سال 1401 ساعت 02:35 ب.ظ

سلام . من دلم مورد 12 می خواد. به محض اینکه خوندمش حس خوبی بهم دست داد.

سلام
واقعا خوش به حالش

عمه اقدس الملوک چهارشنبه 19 بهمن‌ماه سال 1401 ساعت 11:34 ق.ظ https://amehkhanoom.blogsky.com

1_
2_چرا اینوسط یک چوب بشما زد؟؟
3_احتمالا مثل منبوده که وسط جمله یادم میره، چی میخواستم بگم و منتظرم مخاطب خودش بفهمه
4_
6_بنده خدا
11_هدف بدخواب کردن شما بودهو من الله توفیق
پ. ن1:اگر پشت پنجره های اتاقش را پلاستیک ضخیم بزنید، اتاقش گرمتر میشه و قابل سکونت تر، البته شما بهتر میدونید.
پ. ن2:بهتره نیان، چون یکهو یک خرابی دیگه به بار میارن
حالا از عماد بردید یا نتیجه را واگذار کردین؟

1.
2. دیوار کوتاه تر پیدا نکرده بود!
3. نه آزمایشش آزمایش خوبی نبود!
4.
6.
11. واقعا!
پ.ن1. نمیدونم تا ببینیم چی میشه
پ.ن2.
اون روز باختم. ولی در مجموع برد و باختمون تقریبا پنجاه پنجاهه

شادی چهارشنبه 19 بهمن‌ماه سال 1401 ساعت 08:59 ق.ظ http://setarehshadi.blogsky.com/

سلام
اول اینکه این محدودیت های سنی که شما برای آیتم ها میذارید برام جالبه و اینکه معیار خاصی داره یا تشخیص خودتونه
یه مورد دیگه اینکه اون پسره که افتاده بود تو خونهتون اولش ماشالله گرم بود و خودش دوید رفت خوابید رو تختتون، حالا باید با کمربندچند قدم راه بره؟! چه بلایی سرش آوردن تو بیمارستان؟

سلام
نه معیار خاصی نداره من درآوردیه!
بله اول بدنش گرم بوده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد