-
خاطرات (از نظر خودم) ناجالب (7)
جمعه 1 اسفندماه سال 1393 01:46
سلام تابستون همین امسال بود و من شیفت صبح درمونگاه بودم. ساعت حدود دوازده ظهر بود و حمله مریضها تازه تموم شده بود. از روی صندلی بلند شدم تا سری به اتاق استراحت بزنم که یه نفر وارد مطب شد. یه لحظه فکر کردم که خانم دکتر «م» دندونپزشک جدید مرکزه که اومده پاس شیرشو توی دفتر حضور و غیاب بنویسه و بره. اما چشمم به یه پیرزن...
-
خاطرات (از نظر خودم) جالب (146)
سهشنبه 21 بهمنماه سال 1393 00:04
سلام 1. مرده بچه شو آورده بود و گفت: براش شربت استامینوفن ننویسین برای من هم به درد نخورد چه برسه به بچه! 2. نسخه خانمه رو که نوشتم گفت: گوشم هم درد می کنه. وقتی اتوسکوپ (وسیله معاینه گوش) رو برداشتم تا گوششو ببینم گفت: اگه توی گوش خیلی ها رفته نمیخوام بکنیش توی گوشم! 3. به خانمه گفتم: مشکلتون چیه؟ گفت: من میگرن دارم....
-
خاطرات (از نظر خودم) جالب (145)
چهارشنبه 8 بهمنماه سال 1393 16:34
سلام 1. میخواستم برای یه بچه سرماخورده نسخه بنویسم که پدر بچه گفت: هرچقدر به مادرش میگم برای گلودرد بچه بهش شربت استامینوفن بده نمیده میگه اون مال تبه! 2. مرده نصف شب درحالی اومد توی مطب که کتشو به دستش گرفته بود. نسخه شو که نوشتم گفت: میخواستم کتمو بپوشم و بیام اما ترسیدم دیر بشه! 3. خانمه بچه شو آورده بود و گفت:...
-
خاطرات (از نظر خودم) جالب (144)
جمعه 26 دیماه سال 1393 01:36
سلام 1. توی یه مرکز روستائی بودم. نسخه مرده رو که نوشتم گفت: تو که دکتر به این خوبی هستی میگم حیف این روستا نیست که تو اومدی توش؟! 2. خانمه دفترچه بیمه روستائی شو داد و گفت: برای متخصص اطفال مهرش کن. وقتی مهر کردم نگاهش کرد و گفت: گفتم اطفال نه کودکان! 3. (15+) به خانمه گفتم: برای عفونتتون پماد استفاده میکنین بنویسم؟...
-
خاطرات (از نظر خودم) ناجالب (6)
شنبه 13 دیماه سال 1393 16:24
سلام تا همین الان هم که دارم شروع به نوشتن می کنم دارم فکر می کنم که کدوم یکی از دو خاطره ای که توی ذهنم اومده براتون بنویسم؟ خب بالاخره تصمیممو گرفتم. هرچند ممکنه خیلی از شما از این پست خوشتون نیاد و بگین بعد از دوهفته آپ کرده و حالا هم ببین چی نوشته! اون یکی رو که جالب تره میگذارمش برای یک دفعه دیگه! چند سال پیش...
-
خاطرات (از نظر خودم) جالب (143)
دوشنبه 1 دیماه سال 1393 16:06
سلام شرمنده به خاطر تاخیر 1. (13+) داشتم برای یه بچه نسخه مینوشتم. مادرش گفت: بی زحمت چندتا شیاف هم براش بنویسین. بچه گفت: آخ جون شیاف! 2. مرده گفت: چند روزه روی دستم قارچ زده. نگاهش کردم و گفتم: نه قارچ نیست. گفت: چرا واگیر داره خودم تشخیص دادم! 3. به خانمه گفتم: توی آزمایش ادرارتون خون هست. گفت: یعنی باز هم باید برم...
-
خاطرات (از نظر خودم) جالب (142)
دوشنبه 17 آذرماه سال 1393 15:40
سلام 1. نامه هائی که از شبکه برای درمونگاه اومده بود پاراف میکردم که خانم دکتر دندونپزشک مرکز اومد توی مطب و گفت: برای من هیچ نامه ای نیومده؟ گفتم: نه! گفت: وااای من الان هشت ماهه که اینجام اما هیچوقت از شبکه برام نامه نیومده! 2. مرده اومد توی مطب و گفت: ببخشید ببینید میشه این بخیه هارو بکشم؟ گفتم: کجاتونه؟ گفت: به...
-
خاطرات (از نظر خودم) جالب (141)
جمعه 7 آذرماه سال 1393 16:49
سلام 1. به دختره که با کمردرد اومده بود گفتم: چیز سنگینیو بلند نکردین؟ مادرش گفت: سنگین ترین چیزی که این دختر توی خونه بلند می کنه قاشقه! 2. خانمه گفت: رفتم مطب دکتر .... گفتند تا چندماه دیگه نوبت نداره. اما منشیش گفت اگه از یه دکتر معرفی نامه بیاری میتونی بدون نوبت بری تو. گفتم: باشه براتون مینویسم. گفت: پس حتما...
-
خاطرات (از نظر خودم) ناجالب (5)
سهشنبه 27 آبانماه سال 1393 16:07
سلام اواسط تابستون سال پیش بود و ساعت حدود نه شب. شیفت شلوغی بود و پشت سر هم مریض میومد. درحال دیدن مریض ها بودم که یه لحظه متوجه شدم در درمونگاه باز شد و چند نفر ریختند توی درمونگاه. منتظر بودم که بیان توی مطب و مطمئن بودم که باز یه مریض بدحال آوردن. اما همه شون مستقیما رفتند توی تزریقات. اما صدای گریه شدید و قطع...
-
خاطرات (از نظر خودم) جالب (140)
جمعه 16 آبانماه سال 1393 23:37
سلام 1. خانمه گفت: من خودم این مریضیو نگرفتم. از کس دیگه ای گرفتم! 2. خانمه گفت: توی خونه قرص .... داریم. گفتم: پس دیگه براتون ننویسم. گفت: نه بنویسین. به هرحال قرص مال خود آدم باشه که بهتره! 3. به خانمه گفتم: بچه تون قبلا آمپول زده براش بنویسم؟ بچه گفت: اگه دوست داری بنویس من که نمی زنم! 4. خانمه دفترچه شو داد بهم و...
-
خاطرات (از نظر خودم) جالب (139)
دوشنبه 5 آبانماه سال 1393 15:43
سلام 1. خانمه گفت: برام آزمایش ادرار بنویسین. شما بهش ویار میگین؟! 2. مرده گفت: فشارمو هم بگیرین. دست چپو بزنم بالا یا راست؟ گفتم: راست. آستین دست چپشو زد بالا! 3. به پیرمرده گفتم: مشکلتون چیه؟ گفت: یک. جون ندارم دو. شکمم کار نمیکنه سه. استخون درد دارم! 4. خانمه گفت: بگذارین دفترچه مو عوض کنم بعد میام تا برام آزمایش...
-
خاطرات (از نظر خودم) جالب (138)
جمعه 25 مهرماه سال 1393 01:09
سلام 1. به پیرمرده گفتم: فشارتون خیلی بالاست. پیاده اومدین؟ گفت: بله از دم در! 2. مسئول پذیرش اومد توی اتاق استراحت و گفت: دکتر چرا هرچقدر زنگ میزنم نمیائین مریضو ببینین؟ گفتم: من صدای زنگی نشنیدم. مریضو که دیدم بهم گفت: واقعا صدای زنگ نشنیدین؟ گفتم: نه! گفت: آره فکر کنم یادم رفت زنگو بزنم! 3. نسخه بچه رو که نوشتم...
-
معتادنامه (5)
پنجشنبه 17 مهرماه سال 1393 00:11
سلام 1. سرانجام پس از مدتها آقای همکارمون که اخیرا بازنشسته شده یاد گرفت افرادی که میان مرکز ترک اعتیاد شماره پرونده دارن نه شماره تخت! 2. خانم ویزیتور محترم یه بسته کپسول گیاهی برای هموروئید (بواسیر) آوردند و فرمودند: یک بار که مصرف کنین مشتری همیشگیش میشین! 3. داشتیم برای یک خانم جدیدالورود پرونده درست میکردیم که...
-
خاطرات (از نظر خودم) جالب (137)
دوشنبه 7 مهرماه سال 1393 15:34
سلام 1. پیرزنه از یکی از اقلیت های قومی که مشخص بود داره به زور فارسی حرف می زنه با لهجه غلیظ بهم گفت: سرت که درد می کنه، پاهات هم که خیلی درد می کنه، پس من چکار می کنم؟! 2. به خانمه گفتم: دیگه مشکلی ندارین؟ گفت: از چشمهام هم آبریزش بینی دارم! 3. به بچه گفتم: امروز توی خونه تون که بودی شکمت کار نکرده؟ گفت: نه فقط وقتی...
-
خاطرات (از نظر خودم) جالب (136)
یکشنبه 30 شهریورماه سال 1393 00:20
سلام اول شرمنده از تاخیر بسیار زیاد این بار رفتیم کیش و برگشتیم. خوشی های ناشی از زیبائی های جزیره و جنگ های نیمه شبی که رفتیم و دیدن یکی از اقوام دور که ما اصلا نمیدونستیم ساکن کیش شده تا حدودی با هوای گرم و شرجی و آفتاب سوختگی عماد بعد از شنا و بیماری ناگهانی آنی که منو ساعت یک صبح برای گرفتن دارو راهی بیمارستان کیش...
-
خاطرات (از نظر خودم) جالب (135)
سهشنبه 18 شهریورماه سال 1393 16:00
پیش نویس: سلام ظاهرا قسمت اینه که من دیگه پیش از رفتن سر شیفت هول هولکی آپ کنم نمیدونم چرا؟ دو سه روز پیش متوجه شدم اینترنت اکسپلوررمون بعد از مدتها دوباره کار می کنه پس توی این پست باز هم اعداد فارسی خواهند بود! قرار بود اخوی گرامی برامون ویندوز سون رو بیاره که او هم رفت قاطی مرغا و دیگه یادش از خونواده اش رفت! یه...
-
خاطرات (از نظر خودم) ناجالب (4)
دوشنبه 10 شهریورماه سال 1393 16:07
پیش نوشت: سلام اولا شرمنده بابت تاخیر ثانیا بالاخره همه مناسبت ها برگزار شد و راحت شدیم. الان هم دارم با عجله تایپ می کنم چون باید برم ترک اعتیاد و بعد هم از همون طرف سر شیفت. چون هیچوقت بیشتر از سه پست خاطرات (از نظر خودم) جالب پشت سر هم ننوشتم این بار باید می رفتم سراغ یه چیز دیگه! خانم دکتر آرام روی تخت اتاق...
-
خاطرات (از نظر خودم) جالب (134)
پنجشنبه 30 مردادماه سال 1393 21:46
سلام 1. مرده گفت: برام آزمایش بنویس! گفتم: چه آزمایشی؟ گفت: یه چیز معتبر بنویس! 2. پیرمرده گفت: سرم گیج می ره. گفتم: آستینتونو بزنین بالا تا فشارتونو بگیرم. آستینشو که زد بالا یه چسب روی چین آرنجش بود. وقتی چشمش بهش افتاد گفت: اه .... این مال سرمه است که هفته پیش اومدم اینجا زدم! 3. یه بچه رو با درد شکم معاینه کردم و...
-
خاطرات (از نظر خودم) جالب (133)
دوشنبه 20 مردادماه سال 1393 16:12
سلام 1. خانمه فشارش بالا بود. براش آمپول فوروسماید (ادرار آور) نوشتم و گفتم بیرون بشینین. حدود نیم ساعت بعد که حمله مریضها تموم شد گفتم: تشریف بیارین تا باز فشارتونو بگیرم. گفت: اول باید برم دستشوئی یا نه؟! 2. مرده گفت: بی زحمت یه آزمایش برام بنویسین. میخوام ببینم گروه خونم چندتاست؟! 3. به خانمه گفتم: توی خونه چه...
-
خاطرات (از نظر خودم) جالب (132)
جمعه 10 مردادماه سال 1393 16:03
سلام 1. به پیرمرده گفتم: آزمایشتون سالمه. گفت: خیلی ممنون خدا خیرت بده! 2. خانمه گفت: ویزیتمو رایگان می کنی؟ باور کن ندارم. حالا اینو نمیگم که بهم کمک کنیا کسی چه میدونه شاید تو از من مستحق تری! 3. خانمه گفت: من رفتم سونوگرافی بهم گفتن مادرزادی یه کلیه دارم. حالا با یه کلیه هم میشه زندگی کرد؟! 4. خانمه گفت: بهم گفتن...
-
روزی که «هواپیما» آمد
سهشنبه 31 تیرماه سال 1393 20:11
سلام پیش از این که بیام ترک اعتیاد توی خونه بیشتر این پستو نوشتم اما همه اش پرید. شب هم از همین جا باید برم سر شیفت. اما برای این که به بلاگ اسکای ثابت کنم که کی قوی تره تصمیم گرفتم این پستو با موبایل بنویسم حالا هرچقدر که میخواد سخت باشه! راستی مدتها بود که از این نوع تیترهای روزی که..... آمد استفاده نمیکردم اما...
-
خاطرات (از نظر خودم) جالب (131)
شنبه 21 تیرماه سال 1393 16:32
سلام 1. به خانمه گفتم: چربی تون بالاست. گفت: ما که همه اش روغن مایع میخوریم پس چرا چربی؟ راستی ببخشید خامه و کره هم موثرند؟! 2. به خانمه گفتم: چه داروئی به بچه تون دادین؟ گفت: قطره دایم تکون! 3. دوتا دختر اومدند توی مطب گفتم: بفرمائین. یکیشون گفت: ما از طرف دکتر .... اومدیم برای تعیین گروه خون! 4. خانمه گفت: اجازه هست...
-
خاطرات (از نظر خودم) جالب (130)
سهشنبه 10 تیرماه سال 1393 16:27
سلام 1. به خانمه گفتم: چربی تون بالاست. گفت: اون وقت آزمایش براش خوبه؟! 2. مرده گفت: برام چند بسته قرص آتنولول صد میلی بنویسین شبی نصفشو میخورم. گفتم: خب براتون پنجاه میلیشو مینویسم که یکی کامل بخورین. گفت: نه ممنون من سالهاست که عادت کردم شبی نصف قرص بخورم کامل نمیتونم بخورم! 3. (13+) ساعت حدود یازده شب مرده در اتاق...
-
خاطرات (از نظر خودم) جالب (129)
جمعه 30 خردادماه سال 1393 21:24
سلام 1. خانمه گفت: به نظر شما کدوم آزمایشگاه برم؟ گفتم: آزمایشگاه ... کیفیتش خوبه. گفت: اون که خیلی گرون میگیره. گفتم: خب برین آزمایشگاه .... گفت: اون که کیفیت نداره! 2. (12+) به خانمه گفتم: دخترتون مشکلش چیه؟ گفت: دو روزه که پریود شده اما خونریزی نداره! 3. شیفتو از پزشک قبل تحویل گرفتم و نشستم روی صندلی مطب. خانمه...
-
معتادنامه (4)
یکشنبه 18 خردادماه سال 1393 10:07
سلام امروز صبح هرچقدر منتظر سرویس اداره شدم خبری نشد. بالاخره زنگ زدم اداره که فرمودند: «ای وای! یادمون رفت شمارو توی برنامه بنویسیم! خب برین درمونگاه .... توی شهر» حالا توی درمونگاه .... شهری هستم که چون اصلا قرار نبوده امروز دکتر داشته باشند از مریض هم خبری نیست. جالب تر این که هنوز اینترنت دارند و مثل سایر درمونگاه...
-
خاطرات (از نظر خودم) جالب (128)
جمعه 9 خردادماه سال 1393 16:08
سلام ۱. خانمه گفت: من چند روزه هروقت دهنمو باز می کنم استفراغ می کنم! ۲. خانمه گفت: میخواستم خواهش کنید و این آزمایشو برام بنویسید! ۳. خانمه گفت: ببخشید هرکسی که حامله میشه این قدر استرس داره یا فقط من دارم؟ گفتم نمیدونم من تاحالا حامله نشدم! ۴. مرده گفت: برام آسپیرین بنویس برای رقیب خونم! ۵. خانمه گفت: اومدم برای...
-
خاطرات (از نظر خودم) جالب (127)
دوشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1393 15:56
سلام ۱. (۱۵+) مرده اومد توی مطب و گفت: الان چندباره که میام اینجا و کا.ندوم نیست. حالا چکار کنم؟ از بیرون تهیه کنم؟! ۲. یه بچه سرماخورده رو میدیدم که مادرش گفت: چند روز هم هست که میگه قلبم درد می کنه. گفتم: توی این سن بعیده مشکل قلبی داشته باشه. بچه گفت: نخیر من میدونم چون بدنم درد می کنه قلبم هم داره گریه می کنه! ۳....
-
خاطرات (از نظر خودم) جالب (126)
شنبه 20 اردیبهشتماه سال 1393 23:04
پیش نوشت: سلام مدت ها از زمان شروع نوشتن این خاطرات میگذره. بیشتر دوستانی که از این وبلاگ بازدید کردن بهشون و به من لطف داشتن و بعضی هم خوششون نیومده. تا به حال چند نفر اومدن و گفتن که این خاطرات تمسخر بیمارانه و من هربار قبول نمی کردم. تا این که برای اولین بار کامنت منطقی و بدون ناسزا و ... یکی از دوستان خوب مجازی...
-
بار دیگر ...
شنبه 13 اردیبهشتماه سال 1393 00:05
سلام یه بار دیگه به مراسم جمع دوستان قدیمی رفتم. همون چیزی که بعضی ها بهش میگن امتحان دستیاری. هر سال از تعداد افراد آشنا کاسته میشه اما هنوز تعدادشون اون قدر هست که بخوام برم. هرچند دیگه قیمت آب معدنی و کیک و آب میوه شونو خیلی گرون کردن! خب دیگه شاید باید باور کنم که هنوز عمومی باید به همیشه عمومی تبدیل بشه!! پ.ن1:...
-
خاطرات (از نظر خودم) جالب (125)
سهشنبه 2 اردیبهشتماه سال 1393 16:36
سلام ۱. نسخه مرده رو دادم دستش و بلند شد که بره داروخونه. دم در برگشت و گفت: نسخه تون همینه که تازه نوشته شده؟! ۲. مرده گفت: فکر کنم به حاجی حساسیت دارم هروقت میرم دیدن یه حاجی بعدش آبریزش بینی پیدا می کنم و سرفه! ۳. برای خانمه سونوگرافی نوشتم. وقتی میخواست بره گفت: حالا نوشتی از کجا باید سونوگرافی بگیره؟! ۴. میخواستم...