جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

خاطرات (از نظر خودم) جالب (۲۰۰)

۱۵۱. پیرزنه گفت: تازه از کربلا اومدم. اون قدر هواش آلوده بود که نگو خدا قسمتت کنه!

۱۵۲. نسخه مرده رو که نوشتم گفت: ممنون. من هم قرار بود همکارتون بشما اما قسمت نشد. گفتم: چطور؟ گفت: یه امتحان استخدامی توی اداره بهداری شرکت کردم اما توی مصاحبه رد شدم!

۱۵۳. مرده گفت: چند روزه که معده درد دارم. فکر کنم موقع غذا خوردن یه چیزی با دیواره معده ام برخورد کرده!

۱۵۴. (۱۶+) گلوی بچه رو که نگاه کردم مادر بچه به شوهرش گفت: این دکتر خوبه ها! دکتر قبلی چیزشو تا ته فشار میداد توی دهن بچه!

۱۵۵. به پیرزنه گفتم: بفرمائین. گفت: به اندازه سه هزار تومن قرص سردرد برام بنویس!

۱۵۶. (۱۴+) داشتم مریض میدیدم که یه خانم اومد توی مطب و خیلی محترمانه گفت: ببخشید من اومدم اینجا ویزیت بگیرم که متوجه شدم دفترچه ام تموم شده. برم دفترچه شوهرمو بیارم برام نسخه مینویسین؟ گفتم: باشه. رفت و چند دقیقه بعد با دفترچه شوهرش اومد. گفتم: بفرمائین. گفت: چند روزه عفونت زنانه دارم پماد برام بنویسین!

۱۵۷. به خانمه گفتم: اسهالتون خونیه؟ گفت: نمیدونم از بس شکمم بزرگه نمیتونم ببینم!

۱۵۸. خانمه پسر سه ساله شو آورده بود و میگفت: وقتی میره دستشویی نمی شینه. آوردم تا شما باهاش صحبت کنین!

۱۵۹. مرده نصف شب پسرشو با سرماخوردگی آورده بود. گفتم: آمپول میزنه؟ گفت: من نمیدونم یه چیزی بنویس که پسرت ازش نگیره آخه همکلاسی شه!

۱۶۰. مرده چند بچه سرماخورده با خودش آورده بود و گفت: شرمنده به جز اینها بچه دیگه ای نداشتیم!

۱۶۱. وقتی رسیدم سر شیفت پزشک شیفت قبل گفت: این بهیاره اولین شیفتشه حواست بهش باشه. گفتم: حواسم هست. دختره چند ساعت بعد صدام کرد و گفت: ببخشید ایشون دستشون ضربه خورده و ناخنشون کاملا کنده شده. بگذارمش سر جاش و ببندمش؟!

۱۶۲. (۱۴+) خانمه گفت: یه پماد ضد خارش خارجی هم برام بنویس. گفتم: حالا چرا خارجی؟ گفت: خب پماد داخلی نمیخوام. خارج دستگاه تناسلیم خارش داره!

۱۶۳. مسئول پذیرش درمونگاه با یه جعبه شیرینی اومد سر کار. گفتم: مبارکه، شیرینی چیه؟ گفت: دیشب قرار بود بیان بله برون دخترم. پیش از این که بیان سر یه موضوعی باهاشون دعوامون شد دیگه نیومدن. شیرینی ها موندن روی دستمون!

۱۶۴. (۱۶+) خانمه گفت: بین دو تا سینه هام قارچ زده روم نمیشه بهتون نشون بدم. گفتم: هیچ جای دیگه ای از بدنتون مثل اون قارچ نیست که بهم نشون بدین؟ گفت: روی دست شوهرم هست!

۱۶۵. میخواستیم از یه درمونگاه روستایی برگردیم ولایت که یکی از پرسنل گفت: من نمیام. من امشب همین جا یه عروسی دعوتم. روز بعد ازش پرسیدم: عروسی خوش گذشت؟  گفت: آره خیلی خوب بود روی هر بشقاب برنج دو تا ران مرغ بود!

۱۶۶. دختره گفت: من پونزده سال بود که سرما نخورده بودم حالا همین امروز سرما خوردم. گفتم: خب حالا که طوری نشده. گفت: آخه فردا عروسیمه!

۱۶۷. به پیرزنه گفتم: بفرمائین.  گفت: من خلاصه میگم توضیح نمیدم. میخوام بمیرم!

۱۶۸. نسخه پیرزنه رو که نوشتم گفت: پدر و مادرت زنده اند؟ گفتم: بله گفت: پس چرا این قدر ساکتی؟!

۱۶۹. داشتم برای مرده نسخه مینوشتم، پسرش که همراهش بود گفت: «اگه برای بابام آمپول بنویسی میزنمت»!

۱۷۰. فشار دختره رو گرفتم و به مادرش گفتم همیشه فشارش چند بود؟  گفت آقای دکتر این مجرده!

۱۷۱. برای پیرزنه آمپول نوشتم. داروشو که گرفت اومد توی مطب و گفت: با این قرصها که من میخورم این آمپولو طوری نیست که بزنم؟ گفتم: نه مشکلی نداره. گفت: پس من این آمپولو میزنم و توی خونه به بچه‌هام میگم اگه مردم بیان یقه تو بگیرن!

۱۷۲. پیرزنه گفت من مادر خانم دکتر....  هستم. گفتم پس چرا اومدین پیش من؟ به خانم دکتر میگفتین براتون نسخه مینوشتن. گفت خانم دکتر کلی دعوا میکنه تا یه آمپول بنویسه!

۱۷۳. خانمه گفت: راه که میرم احساس میکنم زیر پام نرمه، البته ناراحت نیستم، خوشم هم میاد!

۱۷۴. به پیرزنه گفتم: فشارتون شونزدهه. گفت: وای چقدر بالاست. خانم مسئول داروخونه که اومده بود توی مطب گفت: این دکتر فشار بیست و دو را هم میاره پایین شونزده که براش چیزی نیست!

۱۷۵. برای یه بچه نسخه مینوشتم که مادرش گفت پسرم هم دوست داره دکتر بشه اما اگه بخواد مثل شما بشه که چه فایده؟! 

۱۷۶. نسخه پیرزنه رو که نوشتم گفت چندتا قرص فشار هم برام بنویسین. گفتم دیگه چیزی نمیخواین؟ گفت دیگه چی دارین؟!

۱۷۷. (۱۳+) برای مرده نسخه نوشتم، رفت داروخونه و اومد و گفت: این خانمه که توی داروخونه است میگه من اون وسطیو ندارم حالا چکار کنم؟!

۱۷۸. کارمون تموم شد و با بقیه پرسنل سوار ماشین شدیم تا برگردیم خونه. دو نفر از پرسنل شروع کردند به زبان محلی با هم صحبت کردن، نمیدونم چی گفتند که یهو راننده بهشون گفت: حواستون باشه دکتر هم....  میفهمه. اون دوتا گفتند: واقعا؟ راننده گفت: خب انگلیسی زبون بین‌المللیه دیگه، کسی که بلد باشه یعنی همه زبونهارو میفهمه!!

۱۷۹. (۱۴+) به پیرمرده گفتم: شبها هم پاتون درد میگیره از خواب بیدارتون کنه؟ گفت: چی؟ شلوارمو دربیارم؟!

۱۸۰. دوتا پیرمرد توی یه درمونگاه روستایی به هم رسیدن و شروع به صحبت کردن، یکیشون به اون یکی گفت: ببین شورای ده چقدر بی عرضه است که نمیتونه یه بیمارستان صد تختخوابی اینجا بسازه!

۱۸۱. مسئول آزمایشگاه درمونگاه بهم گفت: خانمه بود که امروز براش آزمایش ادرار نوشتین. گفتم: خب؟  گفت: بهش یه لوله آزمایش دادم تا بهم نمونه بده، گفت بی زحمت اسممو از روی لوله بکنین. گفتم چرا؟  گفت آخه اسمم فاطمه است میترسم نجس بشه!

۱۸۲. خانمه گفت: من هیچوقت دارویی که دکتر ننوشته باشه نمیخورم، حالا بی زحمت برام سه بسته از اون کپسول سبز و خاکستری ها بنویس با یکی از اون شربتها که روش عکس ریه داره!

۱۸۳. پزشک یکی از روستاها طرحش تموم شد و رفت و یه خانم دکتر گذاشتن به جاش که متولد همون روستا بود اما خانم دکتر یه روز اونجا بود و دیگه نرفت. روز بعدش منو فرستادن اونجا، به یکی از پرسنل گفتم: چرا خانم دکتر دیگه نیومد؟  گفت: دیروز کلا سیزده تا مریض داشتیم، خانم دکتر با بیشترشون فامیل دراومد مجبور شد ویزیت نه نفرشونو خودش حساب کنه!

۱۸۴. پیرمرده گفت: بنویس برم سونوگرافی.  گفتم: از کجا سونوگرافی میخواین بگیرین؟ گفت: توی شهر!  گفتم: نه، از کجاتون سونوگرافی بنویسم؟  گفت: سونوگرافی دکتر.....  گفتم: از کجای بدنتون میخواین سونوگرافی بگیرین؟ گفت: از توش!

۱۸۵. پیرمرده گفت: دیشب اگه تو خوابت رفته من هم رفته!

۱۸۶.  آخر یه شیفت به شدت شلوغ بود،  گلوی بچه رو که نگاه کردم حالشو نداشتم پامو بگذارم روی پدال پایین سطل زباله، درشو با دست باز کردم و چوبو انداختم توی سطل. نسخه بچه رو که نوشتم با مادرش از مطب رفتند بیرون اما چند ثانیه بعد بچه برگشت توی مطب و آروم دم گوشم گفت: ببین عمو! اگه پاتو بگذاری روی اون، در سطل باز میشه!

۱۸۷. به پیرزنه گفتم: دفترچه تون تموم شده برین عوضش کنین و بیایین. گفت: من که دیگه حال راه رفتن ندارم، همین جا میشینم خودت یه سر برو عوضش کن و بیا!

۱۸۸. شیفت شب یه درمونگاه شبانه‌روزی بودم و قرار شد تا ظهر همون جا بمونم. یکی از پرسنل گفت: خانم دکتر.....  که عصر شیفته زنگ زد و گفت چون دکتر از دیشب اینجاست و خسته شده زودتر میام. کلی منتظر شدم و نهایتا پنج دقیقه مونده به پایان شیفت اومد و گفت: دکتر پنج دقیقه زودتر اومدم چون خسته بودین!

۱۸۹. موقع پیاده شدن از ماشین اداره از راننده پرسیدم: برگشتنم هم با شماست؟ راننده یه نگاه به درمونگاه پر از مریض کرد و گفت: این طور که من میبینم برگشتنت با خداست!

۱۹۰. (۱۳+) نسخه خانمه رو که نوشتم گفت: سینه درد هم دارم. گفتم: سرفه هم میکنین؟ گفت: سینه هام درد میکنه نه سینه ام!

۱۹۱. خانمه با درد کمر اومده بود گفتم: یه کار سنگین نکردین که به کمرتون فشار بیاد؟ گفت: دیشب عروسی بودم خیلی رقصیدم!

۱۹۲. بعد از معاینه به خانمه گفتم: دفترچه تونو بدین. گفت: من الان فقط اومده بودم ببینم دکتر هست یا نه؟ الان که هستین میرم از خونه دفترچه مو بیارم!

۱۹۳. (۱۴+) سه هفته توی یه درمونگاه روستایی بودم که پزشکش طرحش تموم شده بود. یه روز از شبکه زنگ زدند و گفتند از فردا پزشک جدید مرکز میاد اونجا. آخر وقت از پرسنل خداحافظی کردم که خانم مسئول داروخونه گفت: من اینجا با چندتا پزشک مرد کار کردم. اما هیچکدوم به بی عرضگی شما نبودن!

۱۹۴. (۱۶+) صبح روز شنبه توی یه مرکز شبانه روزی بودم. چندین نفر اومدن و گفتند: برامون آزمایش حاملگی بنویس. بعد که خلوت تر شد از مسئول آزمایشگاه پرسیدم: اینجا همیشه اینطوریه؟ گفت: صبح شنبه هر هفته. میان ببینن توی ش.ب ج.م.ع.ه حامله شدن یا نه؟!

۱۹۵. (۱۸+) (این خاطره از من نیست و توی یکی از گروههای پزشکان توی تلگرام خوندم اونقدر بهش خندیدم که دلم نیومد اینجا ننویسم اون هم حالا که کلا تعداد این سوتی ها کمتر شده!): به خانمه گفتم: شما که هر سال صیغه چند نفر میشین بهتره برای احتیاط یه آزمایش ایدز هم بدین. گفت: نخیر خودم توی اینترنت خوندم راه انتقال ایدز با رابطه های نامشروعه، من صیغه میخونم!

۱۹۶. به خانمه گفتم: توی این چند روز کار سنگین نکردین؟ گفت: ما هر روز کار سنگین میکنیم. اونها خانمهای شما هستن که کار سنگین نمیکنن!

۱۹۷. مرده گفت: این قرصهارو تمام کردم برام بنویس، روزی دوتا میخورم حتما توی نسخه بنویس روزی چندتا باید بخورم!

۱۹۸. نسخه مرده رو بهش دادم و گفتم: این دارو را داروخونه اینجا نداره باید بیرون بگیرین. گفت: اون وقت تکلیف پول ویزیتی که دادم چی میشه؟

۱۹۹. نسخه پیرمرده رو که نوشتم گفت: فشارمو هم بگیر. گرفتم. گفت: طوری که نیست گفتم فشارمو بگیر؟ گفتم: نه. گفت: آره خب شما نوکر مردمین دیگه!

پ.ن۱: شرمنده که نوشتن این پست این قدر طول کشید یه چندتا کار غیرمنتظره پیش اومد. ضمن اینکه سعی کردم بیش از حد از موارد مثبت دار استفاده نکنم هرچند خداییش میشد بیشتر ازشون استفاده کرد!
پ.ن۲: خوشحال از این که شیمی درمانی مامان تموم شده بردیمش پیش دکترش اما داروهای خوراکی شیمی درمانی رو براشون شروع کردن. ظاهرا این رشته سر دراز دارد. اما خوشبختانه حالشون اون قدر بهتر شده که دو شب پیش بعد از چند ماه بردیمشون مهمونی.
پ.ن۳: به عسل میگم: هیچ کدوم از دوستهای توی پیش دبستانی تون توی کلاستون نیست؟ میگه: توی کلاسمون که نه اما ثمین توی کلاس کناریمونه. هر روز توی زنگ تفریح بهش میگم ثمین حالت چطوره؟ اون هم میگه باباجون منو با کس دیگه ای اشتباه گرفتی!

خاطرات (از نظر خودم) جالب (۱۹۹)

سلام

۱. نسخه پیرمرده رو که نوشتم گفت: فشارمو هم بگیر. گرفتم. گفت: طوری که نیست گفتم فشارمو بگیر؟ گفتم: نه. گفت: آره خب شما نوکر مردمین دیگه!

۲. سوار ماشین شبکه شدم. بعد خانمی که اولین روز کارش بود سوار شد و رفتیم. به درمونگاه که رسیدیم و خانمه پیاده شد راننده شروع کرد به خندیدن. گفتم: چیه؟ گفت: دیشب به این خانم زنگ زدم و گفتم: شما کجا سوار ماشین میشین؟ گفت: من سر چهارراه...... می ایستم. گفتم اونجا خیلی شلوغه من از کجا باید شما رو بشناسم؟ گفت من قدم خیلی بلنده!

۳. برای یه پسر نسخه می نوشتم. گفتم: قرص میتونه بخوره؟ پدرش گفت: بله میتونه. پسره گفت: بابا! تو هنوز نمیدونی پسرها از قرص میترسن؟!

۴. پیرزنه گفت: برای پوکی استخوان اومدم. گفتم: متخصص گفت پوکی استخوان دارین؟ گفت: پول ندارم برم. گفتم: پس یه آزمایش براتون مینویسم. گفت: نمیرم آزمایش. گفتم: خب پس من از کجا بفهمم پوکی استخوان دارین یا نه؟ گفت: تو دکتری ببین چکار باید کرد!

۵. به خانمه گفتم: این دفترچه که مال دخترتون نیست. گفت: چرا مال خودشه. نسخه شو که نوشتم گفت: یه گواهی هم براش بنویس. بالای گواهی نوشتم زهرا ..... گفت: ببخشید اسمشو عوض کنین ما توی خونه فاطی صداش میکنیم!

۶. خانمه بچه شو آورده بود و گفت: شبها سرفه میکنه. بچه گفت: من کی شبها سرفه کردم؟ من همیشه سرفه میکنم!

۷. خانمه گفت: بچه ام شربت تلخ نمیخوره، هر دارویی مینویسین باید شیرین باشه. چند دقیقه بعد از داروخانه اومد و گفت: این شربتو اینجا نداشتن میشه مشابهشو بنویسین؟ گفتم: شربت مشابهش تلخه. گفت: تلخ هم باشه طوری نیست!

۸. خانمه گفت: چند روزه که سرفه میکنم بخصوص صبح ها و شب ها!

۹. به خانمه گفتم: قبلا سابقه هیچ بیماری نداشتین؟ گفت: چرا، حساسیت به بوهای بد!

۱۰. خانمه گفت: بچه مو آوردم پیشتون خوب نشد حالا باید دوباره ویزیت بگیرم؟ گفتم: کی آورده بودینش؟ گفت: دو هفته پیش!

۱۱. مرده گفت: چند روزه که فقط همین قسمت از قفسه سینه ام تحرک داره!

۱۲. پیرمرده گفت: چند روزه که اسهال دارم. براش دارو نوشتم و رفت. چند دقیقه بعد با یه پسر اومد توی مطب و پسره گفت: دستش ضربه خورده. گفتم: پس چرا همون موقع نگفتین؟ پیرمرده گفت: روم نشد!

پ.ن۱: فقط یه نوبت دیگه از شیمی درمانی مامان باقی مونده. دکتر براشون سونوگرافی نوشت که طبق اون توده های سرطانی لوزالمعده و غدد لنفاوی اطراف عروق سلیاک ناپدید شدن و فقط مقداری از خود کبد هنوز مشکل داره. تا ببینیم چی میشه.

پ.ن۲: شب یلدا هم با حضور تعداد زیادی از فامیل خونه پدر بزرگوار برگزار شد با حضور اقوامی از شهرهای مختلف و حتی از آفریقا (پسرخاله گرامی که برای تعطیلات کریسمس اومده ایران)

پ.ن۳: برای عسل املا (به گفته امروزه دیکته) میگم. میگم: بنویس من انار دوست ندارم. میگه: آخه مگه میشه کسی انار دوست نداشته باشه؟! (بعد از یه شیفت سی ساعته همراه با دیدن حدود دویست مریض اومدم خونه که بالای هشتاد درصدشون سرماخوردگی داشتن!)

خاطرات (از نظر خودم) جالب (۱۹۸)

سلام 

۱. (۱۸+) مریض نداشتیم، داشتم با آقای مسئول پذیرش صحبت میکردم که احساس کردم با یکی از پرسنل سرسنگین برخورد میکنه. گفتم: چی شده؟ گفت: دیروز نزدیک بود یه دعوا اینجا درست کنه. گفتم: چطور؟ گفت: داشتم به یه نفر شماره میدادم که بره پیش پزشک، یه خانم خوش هیکل اومد توی حیاط درمونگاه، آقای..... گفت ایییینو نگااااه کن، کی اییینو م.ی....ه؟ مرده که نوبت میگرفت گفت من م.ی.....ش زنمه، فرمایش؟ به زحمت ردش کردم رفت!

۲. اول صبح رفتم توی یه مرکز شبانه روزی. مسئول پذیرش توی محل کارش نبود، زنگ اتاق استراحت پزشکو زدم تا پزشک شیفت دیشب بیاد و با راننده بره. همون موقع مسئول پذیرش اومد و گفت: دیشب تا صبح پشت سر هم مریض اومد، خانم دکتر همین نیم ساعت پیش آخرین مریضو دید و گفت شیفت عصر هم خودم شیفتم لطفا وقتی دکتر اومد الکی منو بیدار نکنین یه کم بخوابم!

۳. به همراه مریضه گفتم: ایشونو باید حتما ببرین بیمارستان. گفت: اینجا که دکتر هست کاری براش نمیکنین اونجا که دیگه چهارتا دانشجو هست!

۴. ساعت یک صبح یه مریض اومد و گفت چند روزه یه دونه روی پام زده یه مقدار خارش داره! نیم ساعت بعدش مرده اومد و گفت: توی خونه دلم درد میکرد یه قرص خوردم خوب شد حالا اومدم ببینم مشکلی نباشه! فردا صبح به مسئول پذیرش گفتم: نصف شب چه مریضهایی اومدن، گفت: ساعت دو هم که شما توی اتاق استراحت بودین یه نفر اومد یه بسته پنبه میخواست!

۵. خانمه گفت: مادرم برای فشار قرص لوزارتان ۲۵ میخورن اما انگار دیگه فشارشون با اون پایین نمیاد میشه قرص ۵۰ براشون بنویسین؟ قرصو که گرفت برگشت توی مطب و گفت: حالا از این قرصها یکی بخورن یا نصف قرص؟!

۶. داشتم برای خانمه نسخه می نوشتم و پسر پنج شش ساله اش توی مطب قدم میزد، مادره نگاه کرد و دید پسرش دستشو گذاشته روی میز، گفت: دستتو بردار! چندبار بهت بگم؟ هرچیزی که توی این اتاق میبینی پر از میکروبه!

۷. داشتم برای خانمه نسخه می نوشتم گفتم: یه پماد هم مینویسم.... خانمه گفت: میشه پمادو توی دفترچه ننویسین؟ میخوام آزاد بگیرمش!

۸. به خانمه گفتم: غذا که میخورین درد شکمتون بیشتر میشه؟ گفت: غذا که میخورم بیشتر میشه غذا که نمیخورم هم بیشتر میشه!

۹.نسخه مرده رو بهش دادم و گفتم: این دارو را داروخونه اینجا نداره باید بیرون بگیرین. گفت: اون وقت تکلیف پول ویزیتی که دادم چی میشه؟

۱۰. صبح سوار ماشین شبکه شدم، راننده بعد از سوار شدن کمربند ایمنی شو بست و من هم طبق معمول بستم. راننده گفت: دکتر من کمربند میبندم که ماشین بوق نزنه، شما لازم نیست ببندین!

۱۱. مرده گفت: ما یه حیوون توی خونه داریم دیروز منو گاز گرفت اومدیم اینجا، حالا دکتره یه گواهی برام نوشته که ببرم سر کار توش نوشته به دلیل گاز گرفتن همسر! برگه رو ازش گرفتم و نگاه کردم و گفتم: آقای ..... نوشته گاز گرفتن همستر نه همسر!

۱۲. سوار ماشین شبکه شدم و راه افتادیم، دندان پزشک مرکز و یه نفر دیگه  هم توی ماشین بودند. اما یک چهارراه پایین تر ماشین تصادف کرد و ناچار شدیم یه ماشین دیگه از شبکه بگیریم و بریم. توی راه هم کلی با این ماجرا شوخی کردیم و خندیدیم! وقتی به مرکز رسیدیم و ماجرا رو تعریف کردیم یکی از پرسنل گفت: شما دیگه چقدر ساده این! من اگه به جای شما بودم خودمو زده بودم به غش بازی و تا دو سه هفته استعلاجی جور نکرده بودم ول نمی کردم!

پ.ن۱: چند روز پیش وقتی با ماشین شبکه رفتیم دنبال یه خانم طرحی که اهل یه شهر دیگه است (اجازه بدین روز و شهرشو ننویسم) ایشون با یه پلاستیک بزرگ پر از جعبه های شیرینی سوار ماشین شد و وقتی به درمونگاه رسیدیم به هر اتاق یه جعبه شیرینی دادند‌. تشکر کردم و گفتم: حالا به چه مناسبتی هست؟ گفت: مگه نمیدونین؟ عمرکشونه! (خداییش نمیدونستم هنوز هم چنین تفکراتی وجود دارن)

پ.ن۲: (۱۲+) عسل داد میزنه: باباااا کجایییی؟ میگم: دستشوئیم. میاد پشت در دستشویی و میزنه به در و میگه: تنهایی؟!

خاطرات (از نظر خودم) جالب (۱۹۷)

سلام 

۱. خانمه دفترچه روستایی شو داد و گفت: مهر کن میخوام برم پیش ارتوپد، دفعه پیش دکتر اشتباه نوشته بود ارتوپد آزاد حسابش کردن. یه نگاه به برگ قبلی دفترچه اش کردم رفته بود پیش جراح مغز و اعصاب!

۲. خانمه بچه شو آورده بود و گفت: وقتی نفس می کشه انگار از بینیش هوا رد میشه!

۳. (۱۲+) خانمه دخترشو آورده بود و گفت: سینه اش ورم کرده. گفتم: از کی ورم کرده؟ گفت: هشت سالشه. گفتم: نه سینه اش از کی ورم کرده؟ گفت: بله درد هم داره. گفتم: میگم از چه زمانی سینه اش ورم کرده؟ گفت: بله!

۴. خانمه با دوتا بچه اومد توی مطب و یکیشونو گذاشت روی صندلی. بعد دوتا دفترچه بیمه گذاشت روی میز. گفتم: کدوم دفترچه مال این بچه تونه؟ به یکی از دفترچه ها اشاره کرد و گفت: ایشون!

۵. نسخه پیرزنه رو که نوشتم گفت: ممنون انشاالله که بتونی یه روز بری امام رضا!

۶. به خانمه گفتم: نصف این آمپولو بزنین به بچه تون. گفت: اون وقت بقیه شو چکار کنم؟!

۷. خانمه گفت: میشه آزمایشمو برای ماه بعد تاریخ بزنین که برم؟ گفتم: خب اصلا تاریخ نمی زنم. گفت: آفرین!

۸. نسخه پیرزنه رو که نوشتم گفت: دستت درد نکنه انشاالله مادرت خیرتو ببینه به حق همه بدنم که درد میکنه!

۹. داشتم مریض می دیدم که یه نفر اومد دم در و گفت: بیا یه مریض بدحال داریم. اومدم بیرون و گفتم: چی شده؟ گفت: داشت توی حیاط بازی میکرد خورد زمین!

۱۰. پیرمرده یه پلاستیک پر از انواع داروهای قند و فشار و.... گذاشت روی میز و گفت: این داروهای زنمو ببین باید روزی چندتا بخوره؟ گفتم: هرچقدر قبلا میخورده. گفت: خیلی ممنون و رفت!

۱۱. اول صبح رفتم توی یه مرکز شبانه روزی. مرده گفت: مادرمو الان آوردیم دکتر قبلی گفت باید بره شهر پیش متخصص. گفتم: خب؟ گفت: پاش درد میکنه میشه بگین تا دم مینی بوس با آمبولانس ببرنش؟!

۱۲. مرده گفت: این قرصهارو تمام کردم برام بنویس، روزی دوتا میخورم حتما توی نسخه بنویس روزی چندتا باید بخورم!

پ.ن۱: یعنی اگه من کاره ای بودم دستور میدادم دست اونهایی که موقع حرف زدن هی با دست میزنن روی پای آدمو قطع کنن!

پ.ن۲: کدومتون عسلو چشم زدین؟! هفته پیش توی خیابون راه می رفتیم که خورد زمین و بالای ابروش شکافت، سرمو بردم بالا و دیدم تابلو یه دکتر جراح پلاستیک اونجاست، مستقیم رفتیم توی مطب و دکتر هم که از زمان دانشگاه میشناختمش لطف کرد و شخصا بخیه اش کرد. خداییش جاش هم زیاد نمونده.

خاطرات (از نظر خودم) جالب (۱۹۶)

سلام

۱. با هزار بدبختی از یه پیرمرد هشتاد و چهار ساله شرح حال گرفتم. نسخه شو که نوشتم خانم همراهش گفت: من خیلی خوشحال شدم وقتی دیدم شما شیفت هستین آخه همیشه با مریضها خیلی خوش اخلاقین. البته وظیفه تونه!

۲. به پسره گفتم: گلوت درد میکنه؟ گفت: وقتی که شبها توی خواب آب دهنمو قورت میدم گلوم درد میگیره!

۳. به خانمه گفتم: بچه تون چند ماهشه؟ گفت: یک ماه و سی روز!

۴. خانمه گفت: چند روزه که پشت سرم گیج میره!

۵. نسخه بچه رو که نوشتم مادرش گفت: میشه چندتا قرص ستریزین هم برای خودم بنویسین؟ چند دقیقه بعد برگشت و گفت: شربت ستریزین ننوشتین؟ هروقت میخوره خوب میشه. گفتم: وقتی قرصشو نوشتم دیگه نمیشه شربتشو نوشت. گفت: پس یعنی قرصشو برای خودش نوشتین؟ من که گفتم برای خودم بنویسین!

۶. به خانمه گفتم: توی این چند روز کار سنگین نکردین؟ گفت: ما هر روز کار سنگین میکنیم. اونها خانمهای شما هستن که کار سنگین نمیکنن!

۷. مرده گفت: دیشب رفتیم خونه فامیلمون پاش درد میکرد حالا میبینم پای خودم هم از صبح درد میکنه!

۸. خانمه گفت: این قرصو خارجی شو شبی نصف قرص میخوردم حالا که این بار ایرانی شو گرفتم شبی یکی بخورم؟!

۹. خانمه گفت: از یک هفته پیش هر چهار روز یک بار استفراغ میکنم!

۱۰. مرده گفت: سرم خیلی درد میکنه یه پماد براش بنویس. گفتم: پماد برای سردرد؟ همراهش گفت: شرمنده آخه سرما هم خورده نمیفهمه چی میگه!

۱۱. جواب آزمایش پیرمرده رو دیدم و گفتم: قندتون ۱۳۶ بوده. گفت: خب صدتاش که مال خودمه سی و شش تا بالاست!

۱۲. خانمه گفت: قرصهای فشارمو بنویس. گفتم: از کدوم قرصها میخوردین؟ گفت: از اونها که روشون نوشته کیمی دارو!

پ.ن۱: با توصیه پزشک مادرم رفتیم دنبال پیدا کردن داروی خارجی شیمی درمانی به جای دارویی که مادرم بهش حساسیت داشت. با دوستان ساکن چند کشور مختلف تماس گرفتیم و چون هیچ جا نتونستن این دارو را بدون نسخه تهیه کنند نهایتا ناچار شدیم با پسرخاله گرامی که ساکن کشور آفریقایی کنیاست تماس بگیریم اما به محض این که اونجا پیدا شد اخوی گرامی هم توی تهران پیداش کرد! (این دومین باره که درباره این پسرخاله گرامی نوشتم. فکر کنم بهتر باشه به زودی یه پست درباره اش بنویسم).

پ.ن۲: چند روز بود که فرصت اصلاح صورتمو پیدا نکرده بودم. دیروز عسل اومد کنارم و گفت: بابا چقدر ریشهات شبیه آی آخر شده!

خاطرات (از نظر خودم) جالب (۱۹۵)

سلام 

۱. به خانمه گفتم: برای سردردتون رفتین پیش متخصص؟ گفت: آره رفتم  گفت حتما سینوزیت داری رفتم عکس گرفتم گفت سینوست به صورت مادرزادی اصلا تشکیل نشده! (توضیح: خود این حالت هم گاهی میتونه علائم سینوزیت رو نشون بده)

۲. به مرده گفتم: بچه تون راحت دارو میخوره؟ گفت: آره یه بار دکتر یه شربت پرتقالی براش نوشت هی یواشکی میرفت سر یخچال ازش میخورد انداختمش!

۳. به یه بچه که ماسک زده بود گفتم: دهنتو باز کن ببینم. گفت: نمیتونم گفتم: چرا؟ گفت: چون ماسک زدم!

۴. یکی از خانم دکترها چند ماه که از طرحش گذشت از کار توی ساعات اداری بیرون اومد و رفت توی شیفت شب. به شوخی بهش گفتم: چهارتا شیفت که دادین و هی بیدارتون کردن میفهمین همون صبح ها بهتر بود. گفت: این شیفت سومم بود. یه شیفت دیگه که بیام متوجه میشم!

۵. خانمه بچه چهار ساله شو با وزن پایین آورده بود. گفتم: خوب غذا میخوره؟ گفت: اگه بخواد میتونه بخوره اما با من لجبازی میکنه!

۶. به خانمه گفتم: برای فشار چه قرصی میخورین؟ گفت: یه قرص ریز. فکر نکنم قرصی از این کوچیک تر توی دنیا باشه!

۷. خانمه گفت: فشارم توی خونه دوازده بود حالا شما هم بگیرین. گفتم: الان که پونزدهه. گفت: آره توی خونه هم پونزده بود!

۸. خانمه بعد از جر و بحث با مسئول پذیرش اومد پیش من و گفت: من پنج تا آمپول میخوام بزنم دونه ای دو هزار تومن. شما بگین جمعشون میشه هزار یا ده هزار؟!

۹. به خانمه گفتم: سرفه های بچه تون خلط هم داره؟ خانمه به بچه اش گفت: گلوت درد میکنه؟ بچه گفت: نه. خانمه به من گفت: نه خلط نداره!

۱۰. مرده گفت: میدونم باید برم پیش متخصص اما بالاخره شما هم از هیچی بهترین!

۱۱. به خانمه گفتم: متوجه نشدین چی بود که نیشتون زد؟ گفت: من فقط یه لحظه دیدمش، یه چیزی بود شکل خفاش، اندازه این پشه ریزه ها!

۱۲. (۱۸+) (این خاطره از من نیست و توی یکی از گروههای پزشکان توی تلگرام خوندم اونقدر بهش خندیدم که دلم نیومد اینجا ننویسم اون هم حالا که کلا تعداد این سوتی ها کمتر شده!): به خانمه گفتم: شما که هر سال صیغه چند نفر میشین بهتره برای احتیاط یه آزمایش ایدز هم بدین. گفت: نخیر خودم توی اینترنت خوندم راه انتقال ایدز با رابطه های نامشروعه، من صیغه میخونم!

پ.ن۱: باز هم از همه همدردی های شما ممنونم تصمیم گرفتم یه مقدار حال و هوای خودم و این وبلاگو عوض کنم. به هرحال غصه خوردن ما چیزی رو عوض نمی کنه. مامان هم کمی بهتره اما متاسفانه به یکی از داروهای شیمی درمانی حساسیت داره و هربار به نوعی دچار عوارض میشه حتی با وجود این که پیش از تزریق دارو بهش داروهای ضد حساسیت هم تزریق میشه. امیدوارم با اتمام این دوره شیمی درمانی دیگه بشه این دارو را عوض کرد.

پ.ن۲: عسل چند روز پیش یه جمله قصار مدرسه ای گفت که هرچقدر فکر کردم یادم نیومد، پس فعلا این جمله شو که توی تابستون گفت مینویسم:

داشتیم شام میخوردیم که برق قطع شد. آنی یه شمع گذاشت وسط سفره و گفت: حالا شاممون شاعرانه تر هم شد. عماد گفت: خب هرشب برقو قطع میکنیم و شام میخوریم تا شاعرانه بشه. گفتم خب چراغو خاموش میکنیم چرا برقو قطع کنیم تا غذاهای توی یخچال خراب بشن؟ عسل گفت: خب یه شمع هم میگذاریم توی یخچال تا غذاهای توی یخچال خراب نشن!

پ.ن۳: از اون همکار گرامی مبتلا به سرطان خبر دیگه ای ندارم. امیدوارم خبر بهبودشونو بشنوم.

پ.ن۴: بالاخره روز جمعه خونه کلنگی که خریده بودیم تخریب شد. تا ببینیم چی میشه.

خاطرات (از نظر خودم) جالب (۱۹۴)

سلام 

۱. نسخه قبلی مرده رو توی دفترچه اش نگاه کردم و گفتم: داروی اعصاب هم میخورین؟ گفت: نه گفتم: آخه توی نسخه قبلی تون هست. گفت: آهان، اونو میگین؟ اونو که از بچگی میخورم!

۲. ساعت یک صبح یه پیرمرد بدحالو آوردند و گفتند: ما اینجا مسافریم حالا اینجا حالش بد شده. دوتا سرم و چندتا آمپول و .... بهش دادیم تا این که بالاخره حدود ساعت دو بهتر شد و بردنش. داشتم میرفتم طرف اتاق استراحت که دیدم صدای قهقهه از اتاق تزریقات میاد. رفتم توی اتاق تزریقات و به خانم مسئول تزریقات گفتم: چیه؟ یه کاغذ نشونم داد که روش یه آدرس و شماره تلفن از شهر ..... نوشته بود و گفت: همراه های این مریض اینو بهم دادند و گفتند: شرمنده حالش بد بود هول شدیم پول نیاوردیم حالا هروقت اومدین ...... تشریف بیارین تا جبران کنیم!

۳. وسط دیدن مریضها مرده اومد توی مطب و گفت: مادرم سرش گیج میره پاشو بریم خونه مون فشارشو بگیر!

۴. نسخه مرده رو که نوشتم گفت: چرک خشک کن هم نوشتی؟ گفتم: بله گفت: خطش بزن آموکسی بنویس فقط همون بهم میفته!

۵. (۱۶+) صبح روز شنبه توی یه مرکز شبانه روزی بودم. چندین نفر اومدن و گفتند: برامون آزمایش حاملگی بنویس. بعد که خلوت تر شد از مسئول آزمایشگاه پرسیدم: اینجا همیشه اینطوریه؟ گفت: صبح شنبه هر هفته. میان ببینن توی ش.ب ج.م.ع.ه حامله شدن یا نه؟!

۶. خانمه بچه شو به خاطر اسهال آورده بود. گفتم: شکمش روزی چندبار کار میکنه؟ گفت: هر چهار پنج دقیقه شکمش هفت بار کار میکنه!

۷. مرده رفت داروخونه داروشو بگیره و صداش بلند شد که: یعنی چی که این دارو آزاده؟ من دارم حق بیمه میدم. حالا باز اگه یه داروی خوبی نوشته بود یه چیزی!

۸. به مرده گفتم: اشتهاتون خوبه؟ خانمش گفت: اصلا، امروز غذای مورد علاقه شو براش درست کردم غذا رو با دو سوم یه نون بیشتر نتونست بخوره!

۹. به پیرزنه گفتم: درد پاتون با راه رفتن بیشتر میشه؟ گفت: یعنی میگی دیگه راه هم نرم؟!

۱۰. مرده با آبریزش بینی اومده بود. داشتم ازش شرح حال میگرفتم که گفت: فکر کنم معده ام هم ناراحته. گفتم: چرا؟ گفت: آخه توی سر که این همه آب نیست که از بینی من میاد حتما از معده ام داره میاد!

۱۱. پیرزنه چند بسته قرص مختلف گذاشت روی میز که توی هر کدوم فقط یه دونه قرص بود و گفت: اینها رو برام بنویس. گذاشتم یه دونه از هر کدوم بمونه تا بفهمی اسمشون چیه!

۱۲. (۱۴+) برای یه پسر هجده ساله آزمایش نوشتم. پسره که از مطب رفت بیرون پدرش برگشت پیشم و گفت: یه آزمایش ایدز هم براش بنویس، من به این پسر شک دارم!

پ.ن۱: مدتیه که تعداد سوژه‌هایی که میاد پیشم به شدت کم شده. نمیدونم چرا. این وبلاگ هم که عملا به همین حرفهای بیماران محترم وابسته است!

پ.ن۲: یعنی نشد من بخوام یه کاری انجام بدم و راحت انجام بشه(اینو فقط برای این مینویسم که بعدها یادم بیفته چی شده و قرار نیست توضیح بیشتری بدم!)

پ.ن۳: از وقتی گوشی رو از تعمیر گرفتم موقع دویدن سرعتمو اشتباه نشون میده. یه پیام به قسمت پشتیبانی گوشی فرستادم که جواب اومد ببرش نمایندگی تا سنسورشو عوض کنن. بردم نمایندگی که گفت: من حرفی ندارم اما سنسورش دویست هزار تومن میشه! به نظر شما سرعت این قدر می ارزه؟!

پ.ن۴: عماد مدتی کلاس شطرنج میرفت. یه روز توی خیابون بودیم که رسیدیم به یه کلاس شطرنج دیگه. گفت: منو میبری اینجا؟ گفتم: تو که داری جای دیگه میری کلاس. گفت: استادمون خیلی ازم تعریف میکنه حالا میخوام برم اینجا با استادشون مبارزه کنم! (این هم برای دوستانی که سراغ عمادو می گرفتند)

خاطرات (از نظر خودم) جالب (۱۹۳)

سلام

۱. (۱۴+) سه هفته توی یه درمونگاه روستایی بودم که پزشکش طرحش تموم شده بود. یه روز از شبکه زنگ زدند و گفتند از فردا پزشک جدید مرکز میاد اونجا. آخر وقت از پرسنل خداحافظی کردم که خانم مسئول داروخونه گفت: من اینجا با چندتا پزشک مرد کار کردم. اما هیچکدوم به بی عرضگی شما نبودن!

۲. راننده قرار بود دوتا از خانم های توی درمونگاهو ببره، خانمها توی ماشین بودند اما راننده داشت معطل میکرد. به یکی از خانمها گفتم: خودتون بشینین پشت فرمون و راه بیفتین برین. گفت: آخه من اونقدر با احتیاط میرم که اگه با ماشین برم و بعد راننده پیاده راه بیفته زودتر میرسه!

۳. پیرزنه گفت: مدتیه که فراموشی پیدا کردم. مثلا (سرشو برد بالا) خدایا ببخشید که جلو خودت میگم اما رکعت های نمازو هم یادم میره! 

۴. به خانمه گفتم: بچه تون از کی سرما خورده؟ گفت: این از وقتی که از شکمم اومد بیرون سرما خورده بود!

۵. به خانمه گفتم: حرص نخوردین؟ گفت: چرا داداشم رفته سربازی، اما نه گاوم خورده زمین پاش شکسته. بالاخره ده میلیون تومن گاوه! 

۶. پیرزنه گفت: آزمایش هم رفتم. گفتم: خب رفتین آزمایش چی گفتند؟ گفت: هیچی!  خونمو گرفت و گفت پاشو برو!

۷. خانمه گفت: شبها که میخوابم اسید معده ام میاد بالا میاد تا توی گوشم! 

۸. درحال دیدن مریض بودم که یه خانم اومد و گفت: یه مریض بدحال توی خونه دارم که نمیتونم بیارمش، میشه سر راه رفتن به شهر بیایین ببینینش؟  گفتم: باشه. رفتم خونه شون و برای مریض نسخه نوشتم که یکی از اهالی خونه گفت: میشه فشار مادرمو هم بگیرین؟ مریضه گفت: دکتر برای من اومده اینجا حالا چطور شده مادرت این قدر عزیز شده؟!

۹. خانمه گفت: بچه ام تب داره. نمیدونم چرا وقتی میبرمش پیش بچه خواهرم تب هردوشون بیشتر میشه!

۱۰. (۱۴+) خانمه گفت: سینه ام ورم کرده. گفتم: همین یک طرف؟ یکدفعه شوهرش لباس خانمه رو بالا زد و گفت: دست بزن ببین چقدر ورم کرده. نوک انگشتمو گذاشتم و گفتم: بله ورم کرده. شوهرش گفت: ای بابا قشنگ فشار بده! محکم!

۱۱. (توسط خانمها خوانده نشود!) همسر یکی از پزشکان که بچه کنکوری داشت فوت کرد. چند ماه بعد دیدمش که گفت: یکی از مریضها بهم گفت: توی همین روستا چندتا دختر ترشیده داریم نمیخوای؟ گفتم: چند سالشونه؟ گفت: هجده، نوزده سال! 

۱۲. مرده با اسهال و استفراغ اومده بود، نسخه شو که نوشتم گفت: یه پماد هم برای پادرد برام بنویس. از مطب که میرفت بیرون گفت: دکترو ببین، اگه خودم نگفته بودم پماد برام نمینوشت!

پ.ن۱: توی گوشی جدیدی که چند ماه پیش خریدم یه برنامه ورزشی هم هست. روز پنجشنبه حدود یک ساعت پیش از بازی تیم ملی با مراکش از خونه رفتم بیرون تا تمرین دویدنمو انجام بدم. وسط راه بالا پریدم تا برم روی یه جدول، پای راستم اومد روی جدول ولی پای چپم به بالای جدول نرسید. تعادلم به هم خورد و گوشیم از یه طرف پرتاب شد و عینکم از یه طرف دیگه. به زحمت تعادلمو حفظ کردم و گوشیو برداشتم که دیدم ..... 

از بالا تا پایین صفحه پر از ترک های ریز و درشت بود. بعد از تعطیلات بردمش تعمیر که گفت: چقدر شانس داری! فقط صفحه اش شکسته و میشه عوضش کرد. فعلا همون گوشی قدیمی دستمه با همون مشکلاتی که باعث شد عوضش کنم. یعنی نمیدونم چرا من از گوشی این قدر بدشانسی میارم. حالا از یه طرف میترسم گوشی تعمیری دیگه گوشی نشه و از طرف دیگه کلی از تمرینات ورزشی گوشی عقب افتادم! جالب این که قیمت این گوشی ها از وقتی که من خریدمش کلی گرون تر شده!

پ.ن۲: در حین دیدن بازی ایران و مراکش عماد دقیقا همون سوالاتی رو میپرسید که زمانی برادرهای کوچیکم میپرسیدند مثلا: اگه بازی مساوی بشه پنالتی میزنن؟ اگه نمیزنن پس کدومشون میره بالا؟ و.... 

اما سوال عسل موقع دیدن بازی اسپانیا و پرتغال بود: «حالا اونها که لباس سفید دارن به ما کمک می‌کنن لباس قرمزها به اون لباس قرمزها که با ما بازی میکردن؟»

پ.ن۳: میدونم که احتمالش زیاد نیست اما امیدوارم تیم ملی امشب برابر اسپانیا موفق باشه. (وبلاگ فوتبالیم از کار افتاده و ناچارم اینجا بنویسم!)

خاطرات (از نظر خودم) جالب (۱۹۲)

سلام

۱. پیرمرده گفت: من پدر زن آقای…. (مسئول داروخونه) ام. داروهاشو که نوشتم گفت: برای این مریضی من داروی بهتری نیست؟ گفتم: فعلا که نه. گفت: هروقت دیدی یه داروی جدید برای این مریضی اومده به دامادم میگی با من تماس بگیره!

۲. خانمه گفت: سرم یه حالتی داره که نمیدونم چطور توضیح بدم. نه درد میکنه نه گیج میره اما یه حالت خاصی داره. حالا هر دارویی که صلاح میدونین برام بنویسین!

۳. برای یه پسر جوون به خاطر مسمومیت با الکل سرم نوشتم. چند دقیقه بعد دیدم از اتاق تزریقات سروصدا میاد، رفتم و دیدم چندتا پسر مست دور تختش جمع شدن، یکی شون روی تخت ضرب گرفته و بقیه هم تلوتلوخوران درحال انجام حرکات موزون هستند!

۴. خانمه اومد توی مطب، جواب آزمایششو داد بهم و گفت: ببین کم خونی و تیروئید دارم؟ گفتم: نه. گفت: خب پس بدش به من!

۵. مرده دفترچه شو داد بهم و گفت: فقط یه آمپول شیری برام بنویس. بعد دفترچه شو برداشت و گفت: حالا چی نوشتی؟ چندتا؟ از کدومها؟ خب خداحافظ!

۶. مرده بچه شو آورده بود و گفت: از چند هفته پیش که ختنه اش کردیم ورم داره. گفتم: خب چرا زودتر نیاوردینش؟ گفت: چند بار آوردیم تا این که امروز دیدیم دکتر مرده!

۷. بچه به محض ورود به مطب شروع کرد به گریه کردن، مادرش گفت: دکتر! براش آمپول ننویس! بعد سرشو آورد جلو و گفت: این هر شربتی که بخوره استفراغ میکنه فقط براش آمپول بنویس!

۸. (۱۴+) درحال معاینه یه بچه بودم و اون هم مرتب به مادرش میگفت: گشنمه! بالاخره مادرش گفت: بسه دیگه، آخه اینجا من چیزی دارم که بتونی بخوریش یا آقای دکتر؟!

۹. خانمه با اضطراب اومد و گفت: دندون پزشک الان دندون بچه مو کشید یکدفعه دندونه ول شد و افتاد توی حلقشو بچه ام قورتش داد طوری نیست؟!

۱۰. مرده گفت: عقربی که نیشم زد گرفتم و انداختم تو این قوطی تا ببینیش. حالا درشوباز کنم ممکنه فرار کنه طوری نیست؟!

۱۱. خانمه گفت: سردرد دارم دیشب هم اصلا نخوابیدم. گفتم: از سردرد؟ گفت: نه سردرد که از صبح شروع شد دیشب بی خوابی زد به سرم!

۱۲. بعد از معاینه به خانمه گفتم: دفترچه تونو بدین. گفت: من الان فقط اومده بودم ببینم دکتر هست یا نه؟ الان که هستین میرم از خونه دفترچه مو بیارم!

پ.ن۱: سند زمین آماده شده ولی ساخت و ساز هنوز شروع نشده؛ چون یکی از باجناقهای گرامی که ظاهرا توی شهرداری آشنا داره میگه ممکنه به زودی چندتا از قوانین دست و پاگیر برای ساختمان سازی حذف بشه الله اعلم. اما ظاهرا قیمت زمین اونجا از وقتی که خریدیمش  تا حالا متری پونصد هزار تومن بالا رفته! یه چیزی بود که صاحب قبلی میخواست پسش بگیره(یه چیزی هم هست که مردم با زمین خریدن پولدار میشن!)

پ.ن۲: تا چند سال پیش به طور جدی سینما رو دنبال میکردم اما توی چند سال اخیر به دلیل مشغله کاری عملا امکانش نبوده. چند هفته پیش فیلم ملبورن رو نگاه کردم که گرچه فقط تقلیدی از فیلمهای اصغر فرهادی بود اما خودش هم حرفهایی برای گفتن داشت. هر فیلمی نمیتونه تماشاگرو در تموم مدت فیلم فقط توی یه آپارتمان تقریبا خالی دنبال خودش بکشونه (الان یادم افتاد که آخرش درباره دیدن فیلم فروشنده پست ننوشتم حالا هم با فراموشی بیشتر نکته هایی که میخواستم بنویسم عملا امکانش نیست فقط یه نکته ریز برام خیلی جالب بود. این که در صحنه تمرین تئاتر یکی از هنرپیشه ها خنده اش گرفت چون خانم نقش مقابلش که مثلا از حمام بیرون اومده بود با لباس کامل جلوش نشسته بود و چند دقیقه بعد هنرپیشه اصلی فیلم(ترانه علیدوستی) با لباس کامل از حمام بیرون اومد و در خونه رو باز کرد و برگشت توی حمام!)

پ.ن۳: صبح زود بیدار شدم و دارم آماده میشم که برم سر کار، عسل یکدفعه ظاهر میشه و درحالی که به وضوح مست خوابه میگه: صبح بخیر بابا. میگم: صبح بخیر دخترم. میره دستشویی و میاد بیرون، یه نگاه به من میکنه و میگه: شب بخیر بابا و میره و میخوابه!

خاطرات (از نظر خودم) جالب (۱۹۱)

سلام 

۱. به خانمه گفتم: دفترچه تون تاریخ نداره. گفت: اشتباه میکنین من ماه پیش رفتم پیش متخصص یه آزمایش توی دفترچه ام نوشت گفت ماه بعد برو آزمایش!

۲. پسره با اسهال و دل پیچه اومده بود گفتم: چیزی نخوردین که مسموم بشین؟ گفت: نه فقط دیشب داشتم از بیرون برمیگشتم خونه دیدم چندتا قارچ دم خونه مون سبز شده کندم و خوردمشون!

۳. خانمه با درد کمر اومده بود گفتم: یه کار سنگین نکردین که به کمرتون فشار بیاد؟ گفت: دیشب عروسی بودم خیلی رقصیدم!

۴. پزشک یکی از روستاها جابجا شد و من به طور موقت رفتم اونجا، خانمه اومد و گفت: دکتر ...... از اینجا رفت؟ آخه چند روز پیش اومدم باهاش دعوام شد گفت: اصلا من از اینجا میرم گفتم: خب برو یکی دیگه رو میگذارن به جات!

۵. یه زن و شوهر مسن اومدن پیشم. وسط گرفتن شرح حال مرده گفت: اصلا همه اش تقصیر زن هاست. زنش گفت: نه تقصیر مردهاست. مرده گفت: حالا هیچ کدوم هم که به درد نمیخوریم!

۶. خانمه با دختر نوجوونش اومده بود و گفت: دفترچه خودمو پیدا نکردم اینو آوردم. دفترچه رو که باز کردم دیدم مال یه بچه دو ساله است. گفتم: کاش دفترچه یه آدم بزرگسال ترو آورده بودین. خانمه گفت: چی؟ دخترش گفت: هیچی چون دفترچه مامان بزرگو آوردیم شوخی میکنه. گفتم: این مال بچه است کدوم مامان بزرگ؟ خانمه گفت: وای اشتباه شد ببخشید و دفترچه مادرشو از کیفش درآورد و داد بهم!

۷. خانمه گفت: چند وقته که شروع کردم به مسواک زدن حالا لثه هام عفونت کرده!

۸. خانمه گفت: دفعه قبل که اومدم پیشت خوب نشدم. گفتم: دفعه قبل دارو چی خوردین؟ گفت: دفعه قبل دارو نوشتین، داروخانه درمونگاه نداشتشون من هم نگرفتم!

۹. مرده گفت: مدتیه که همیشه احساس خستگی دارم، میدونی که خستگی چیه؟!

۱۰. نسخه مرده رو که نوشتم رفت روی وزنه و گفت: من چقدر اضافه وزن دارم؟ گفتم: قدتون چقدره؟ گفت: فکر کنم سه متر!

۱۱. مرده با اسهال اومده بود و گفت: دیروز یه مقدار میوه خوردم، بعد بهم گفت حالا ببین میتونی؟ دیدم نه نمیتونم!

۱۲. (۱۶+) پزشک یکی از روستاها به دلایلی جابجا شد و من به طور موقت رفتم اونجا. بعد از چند روز خانم مسئول پذیرش گفت: دکتر! نمیشه کلا خودت ثابت بیایی همین جا؟ گفتم: نه من پزشک سیارم. گفت: بیا همین جا دکتر! اینجا چندتا خانم هستیم نمیگذاریم بهت بد بگذره!!

پ.ن۱: صاحب قبلی زمینی که خریده بودیم پیغام داده بود که زمینمو پس بدین کلی میگذارم روی پولتون و بهتون میدم که طبیعتا قبول نکردیم، حالا بعد از کلی وقت تلف کردن قبول کرده که بیاد و سند بزنه.

پ.ن۲: مدتی بود که اینترنتمون قطع و وصل میشد، توی این مدت که سرعت اینترنت هم کم شده اینترنت ما عملا همیشه قطعه! رفتم نمایندگی شرکت اینترنتمون که بررسی کردند و گفتند سیم تلفن خونه تون مشکل داره. فعلا که داریم از اینترنت سیمکارتمون استفاده میکنیم تا ببینیم چی میشه. 

پ.ن۳: دیروزو مرخصی گرفتم تا مثل فیلمهای خارجی توی جشن فارغ التحصیلی عسل از پیش دبستانی شرکت کنیم. جشن بدی نبود و کلی سرود و نمایش اجرا شد. موقع برگشتن به خونه عسل میگه: حالا سال دیگه چکارکنم که باید هم برم کلاس زبان هم کلاس اول هم پیش دبستانی؟!

پ.ن۴: برای بار سوم عمو شدم!