جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

خاطرات (از نظر خودم) جالب (۹۱)

سلام

اولا ممنون به خاطر لطف شما چه توی پست رمزدار قبل و چه برای فوت زن داداش آنی.

مطمئن باشین که اگه مجبور نبودم پست قبلو رمزدار نمی کردم. هنوز خاطرات شهر اسمشو نبر و عکس العملی که چند نفر از مردم اون شهر نشون دادند از یادم نرفته و برای همین ترجیح دادم این بار هم که بحث درباره یه شهر خاصه همه نتونن اون پستو ببینن.

به هر حال ممنون و شرمنده.

۱. برای خانمه که هم سردرد داشت و هم درد پا به اصرار خودش هم استامینوفن نوشتم و هم دیکلوفناک. وقتی داروهاشو گرفت اومد توی مطب و گفت: کاش برام یه مسکن هم نوشته بودین!

۲. یک روز توی مرکز نبودم. روز بعد که اومدم پیرمرده گفت: فقط یه روز اینجا نبودی ها من حالم بد شد و آوردنم اینجا یه دکتر اینجا بود که نجاتم داد دستش درد نکنه!

۳. مرده گفت: همه شکمم از ناف به پائین درد می کنه. بی زحمت برام یه سونوگرافی از زیر ناف بنویس!

۴. به پیرمرده گفتم: برای قندتون از کدوم قرصها میخوردین؟ گفت: اصلا یادم نیست اما از اون کوچیکهاش بنویس!

۵. خانمه گفت: بهم گفتن بچه ات به باقلا حساسیت داره میشه یه شربت بنویسین که این حساسیتش از بین بره؟!

۶. به پیرزنه گفتم: قندتون خیلی بالا بوده مگه رژیمتونو رعایت نمی کنین؟ دخترش گفت: دیروز چندتا شیرینی خورده. از مطب که می رفتند بیرون پیرزنه به دخترش گفت: چرا بهش گفتی شیرینی خوردم؟ آبروم رفت!

۷. به مرده گفتم: پنی سیلین می زنین؟ گفت: بله اما فقط به آمپول 6.3.3 حساسیت دارم!

۸. به پسره گفتم: مشکلتون چیه؟ گفت: استهال دارم!

۹. پیرزنه پرسید: ببخشید فشارسنج از روی لباس هم اثر داره؟!

۱۰. نسخه مرده رو که نوشتم گفت: اگه میشه ویزیتشو رایگان کنین. گفتم: چرا؟ گفت: آخه جای پارک نبود ماشینمو الان یه جای ممنوع پارک کردم و پلیس هم رسید. برای اومدن پیش شما بیست هزار تومن جریمه شدم!

۱۱. پسره گفت: بی زحمت یه چیزی برام بنویس که وقتی سیگار می کشیم حالمون بد بشه!

۱۲. پیرمرده گفت: از صبح تا حالا یا سرم گیج میره یا سرگیجه دارم!

پی نوشت: از دو شب پیش به جز سافاری بقیه مرورگرهای اینترنتیمون از کار افتاده و نه اینترنت اکسپلورر کار می کنه نه موزیلا و نه گوگل کروم. کسی میدونه چرا؟

خاطرات (از نظر خودم) جالب (۹۰)

سلام

مریضمون که تازه به هوش اومده بود و رو به بهبود بود دچار عفونت شده. دقیقا نمیدونم با چه میکروبی اما ترجیح دادن دوباره بیهوشش کنن. خدا خودش به خیر کنه.

۱. به مرده گفتم: هیچ داروئی مصرف نکردین؟ گفت: فقط یه آمپول عمومی برام نوشتند زدم. یه نگاه به نسخه قبلیش کردم، بتامتازون زده بود!

۲. خانمه گفت: تا حالا چندبار رفتم دکتر اما خوب نشدم. شما دکتر ششمی هستین به سلامتی!

۳. برای یه بچه شربت دیفن هیدرامین نوشتم. مادرش گفت: شربتو بدم غرغره کنه؟ بچه گفت: قرقره رو بدش به من. من قرقره میخوام!

۴. (۱۴+) خانمه گفت: چندبار از این آمپول های ضد بارداری زدم حالا دیگه پر.یود نمیشم. گفتم: حالا باز هم میخواین آمپول بزنین؟ گفت: خوب آره دیگه!

۵. مرده گفت: مدتیه سینه ام درد میکنه. هفته پیش رفتم آنژیو اما خوب نشد. فهمیدم که از آنژیو نیست!

۶. به پیرزنه گفتم: چند سالتونه؟ گفت: پنجاه و شش سالمه البته شناسنامه مو هم کوچیک گرفتن!

۷. شیفتو که تحویل گرفتم پزشک قبلی گفت: دیشب کاغذ دستگاه EKG (نوار قلب)مون تموم شد. من تا صبح خدا خدا میکردم که مریض قلبی نیاد. گفتم: پس من هم تا آخر شیفت خدا خدا می کنم. گفت: خیلی ممنون!

۸. برای خانمه نسخه نوشتم. گفت: توی اینها داروئی نیست که اثر IUD رو از بین ببره؟!

۹. پیرمرده گفت: سرفه هام خلط داره خلطش هم مثل اینه که سفیده تخم مرغو با گندم مخلوط کرده باشی! 

۱۰. پیرمرده گفت: رفتم پیش دکتر گوش گفت باید هربار میری حمام درپوش بگذاری در گوشت!

۱۱. مرده گفت: سرماخوردگی هم آلرژی ایجاد میکنه دیگه. درست میگم یا اشتباه؟!

۱۲. به پیرمرده گفتم: چه آزمایشی میخواین بدین؟ گفت: یه شکافت کامل!

۱۳. به پیرزنه گفتم: دارو احتیاج ندارین. گفت: پس حالا که تا اینجا اومدم اقلا فشارمو بگیر!

پ.ن۱: یه نکته جالب که اخیرا فهمیدیم اینه که توی کلاس عماد یه نفر هست که اسم و فامیلش دقیقا مثل منه!

پ.ن۲: هیچوقت باور نمیکردم یه روز صبح پنج نوع دارو بخورم و برم سر کار. اما بعد از کشیدن دندونم این کارو کردم: قرص مترونیدازول و کپسول آموکسی سیلین برای عفونت دندونم، قرص بروفن برای دردش، کپسول NO FLU که سال پیش برای تبلیغ بهم دادند و داشت تاریخش میگذشت (!) و بالاخره یه قرص رانیتیدین چون با خوردن اون داروها معده ام درد میگرفت!

خاطرات (از نظر خودم) جالب (۸۹)

سلام

دو ساعت پیش از ملاقات مریضمون برگشتیم. گفتند دیشب به هوش اومده ولی چون میخواسته لوله تراشه شو دربیاره با دارو دوباره بیهوشش کرده اند. ضمن اینکه تغذیه با رژیم مایعات هم براش شروع شده. به هرحال از همدلی و دعای همه دوستان عزیز مجازی ممنون.

امیدوارم خدا همه مریضها رو شفا بده به ویژه دوستان مجازی که دچار مشکل شده اند و پای همه شون براشون پا بشه (چون ممکنه راضی نباشند اسمشونو نمیارم)

خلاصه، دیشب داشتم خاطرات از نظر خودم جالبی که به صورت خلاصه روی کاغذ نوشتمو نگاه میکردم دیدم چندتا از قدیمیهاشونو کلا یادم رفته که جریان چی بوده که درموردشون اون جمله رو نوشتم! پس تا بیشتر از این فراموشم نشدن یه پست دیگه مینویسم:

۱. خانمه با کمردرد اومد و گفت: این چند روزه خیلی فعالیت داشتم. آخه عروسی دخترم بود به سلامتی!

۲. مریضه که از مطب رفت بیرون یه پیرمرد دوید توی اتاق و گفت: آقای دکتر! الان پسرم میاد پیشتون، اگه خواستین ازش سوالی بپرسین یا آزمایشی براش بنویسین یادتون باشه تریاک میکشه اما مثلا ما اصلا خبر نداریم!

۳. داشتم مریض می دیدم که گفتند: تلفن کارت داره. رفتم و گوشیو برداشتم و گفتم: بفرمائین. یه خانمی گفت: ببخشید مزاحم میشم آقای دکتر! اما بی زحمت اگه یه مریضی به اسم .... اومد پیشتون بهش بگین ما نرفتیم مهمونی برگرده خونه!!!

۴. پسره گفت: من الان آزمایش برای گروه خون دادم و گفتند خونم ارهاش مثبته. گفتم: خب؟ گفت: آخه گروه خون پدر و مادرم یکیشون مثبته یکیشون منفی، مگه مثبت در منفی نمیشه منفی؟!

۵. به مرده گفتم: چربیتون از آزمایش قبل خیلی کمتر شده. گفت: آخه از اون روز دارم هر روز از ساعت دو تا پنج ورزش می کنم!

۶. خانمه گفت: برام داروهامو مینویسین؟ گفتم: چی میخورین؟ گفت: بگذار الان از توی کیفم درشون میارم. یه مقدار توی کیفشو گشت و گفت: حالا این قرصه کجا رفته خاک بر سر؟!

۷. خانمه بچه چند ماهه شو آورده بود و گفت: ادرار نداره. گفتم: از کی؟ گفت: از دیروزو مطمئنم که ادرار نکرده قبلشو نمیدونم!

۸. (+۱۴) پیرمرده جواب آزمایششو داد دستم و گفت: اگه گفتی الان چه چیزیم بالاست؟!

۹. مرده گفت: چند روزه که دستم خیلی درد میکنه اما چون دستم به پشت کتفم نمیرسه هی دستمو ماساژ میدم!

۱۰. روز بعد از اعلام نتیجه های کنکور یه دخترو که غش کرده بود آوردند. به مادرش گفتم: چی شده؟ گفت: درست همون رشته و شهری که دوست داشته قبول شده استرس پیدا کرده!

۱۱. به خانمه گفتم: این دفترچه که مال خودتون نیست. گفت: نه هیچ داروئی نخوردم. دخترش گفت: میگن این دفترچه که مال شما نیست. آروم گفت: میدونم دارم حواس دکترو پرت میکنم!

۱۲. به پیرزنه گفتم: الان توی خونه هیچ داروئی میخورین؟ گفت: نه. پسرش گفت: پس اون قرصها که میخوری؟ گفت: اونهارو که برای یه چیز دیگه میخورم!

پ.ن۱: چند هفته است که یه همسایه جدید پیدا کردیم که ظاهرا از برادران نیروی انتظامیه و هرچند روز یکبار میره و یه نگاهی به پشت بام میکنه و برمیگرده. و الان دیگه هیچ د.یشی روی سقف یافت می نشود! به قول آنی این هم یه علت دیگه که باید این خونه رو میفروختیم!

پ.ن۲: به شدت شایع شده که رئیس شبکه داره عوض میشه. ببینیم رئیس جدید کی میشه و چه اخلاقی داره؟!

پ.ن۳: با توجه به افزایش میزان اقساط ماهانه مون از امور مالی پرسیدم: خبری از اضافه کار و پول غذا و ... که طلبکاریم نیست؟ گفت: با این وضعیت شما دعا کنین حقوقتونو بتونیم بدیم تا بقیه اش!

پ.ن۴: مصرف سرم مرکز هر ماه حدود سیصدتا بود. این بار فقط شصت تا برامون آوردند و گفتند: کلی به شرکتهای داروئی بدهکاریم ممکنه به زودی کلا بهمون دارو ندن!

پ.ن۵: صبح با عماد سوار آسانسور شدیم تا ببرم و سوار سرویسش کنم. دو طبقه پائین تر از ما یه دختر کلاس اولی هم سوار آسانسور شد. بعدازظهر به عماد گفتم: دیدی .... خودش تنها میره و سوار سرویسش میشه اما من هنوز باید با تو بیام؟ حالا چه نتیجه ای میگیریم؟ گفت: نتیجه میگیریم که پسرها قویند و میتونن پدر و مادرشونو مجبور کنن باهاشون بیان اما دخترها ضعیفند و نمیتونن!

پ.ن۶: مجبور شدیم دوتا از دندونهای عمادو هم پر کنیم چون بدجور درد گرفته بودند.

خاطرات (از نظر خودم) جالب (۸۸)

سلام

۱. خانمه گفت: برام آزمایش بنویس. وقتی نوشتم گفت: وقتی جوابشو آوردم خودت ببینیشا!

۲. مرده گفت: پهلوم درد می کنه. فکر کنم کلیه ام باشه. راستی کلیه طرف راسته یا چپ؟!

۳. پیرمرده گفت: چند روز پیش اومدم برام دارو نوشتین اما داروها اصلا برام حکم نکردند!

۴. پیرزنه گفت: برام آزمایش قند بنویس. گفتم: فقط قند؟ گفت: خوب قند و چربی که همیشه با همند!

۵. پیرمرده گفت: نمیدونم این قرص مال چی بود اما خیلی خوب بود!

۶. برای پیرزنه طبق دستور آزمایش کلی نوشتم. بعد شصتاد نوع قرص قند و فشار و ... ریخت روی میز و گفت: اینهارو هم میخورم. برام بنویس. شروع به نوشتن کردم که گفت: حواست باشه داروهارو ننویسی روی آزمایشها!

۷. توی اتاق استراحت بودم که زنگ زدند، یعنی مریض اومده. اومدم بیرون دیدم یه پیرزن نشسته روی صندلی های جلو در مطب. رفتم و نشستم توی مطب اما هرچقدر منتظر شدم از پیرزنه خبری نشد. اومدم بیرون و بهش گفتم: میخواین برین پیش دکتر؟ گفت: بله. گفتم: خب بفرمائین تو. گفت: نشستم اینجا گفتم شاید دکتر بعدی که میاد زن باشه!

۸. دختره گفت: چند روزه گلو درد دارم. دردش هم درست مثل وقتیه که خیلی جیغ می زنم!

۹. به خانمه گفتم: بچه تون چیزی نخورده که باهاش مسموم شده باشه؟ گفت: فکر کنم موز نشسته خورده!

۱۰. پیرمرده گفت: برام داروی خوب بنویسی ها. من هم جای پدرت هستم!

۱۱. پیرزنه گفت: فکر کنم قند گرفتم برام آزمایش بنویس. حالا اگه قند داشتم انسولین چقدر بزنم؟!

۱۲. به پسره گفتم: مشکلتون چیه؟ یه کم من و من کرد و گفت: آقای دکتر! شما سربازهارو دوست دارین؟!

پ.ن۱: شرمنده که از پست پیش تا حالا این قدر طول کشید. عیالواری و گرفتن وام جدید و به تبع اون دادن شیفت بیشتر و ... خلاصه که شرمنده.

پ.ن۲: طبق حسابی که کردم با دادن قسط وام خونه و وام جدید و پول اینترنت و بیمه عمر تا چند سال باید ماهی حدود یک میلیون تومن قسط بدیم. خدا به دادمون برسه!

پ.ن۳: چند روز پیش بالاخره سبد کالا بهمون دادند. فقط نمیدونم مال ماه رمضون امسال بود یا سال پیش که بهمون ندادند؟!

پ.ن۴: از وقتی دفترچه های بیمه روستائی رو دادند وظیفه داشتیم شبها از ساعت هشت به بعد و روزهای تعطیل اونهارو ببینیم. اما مدتیه که نامه اومده دیگه با این دفترچه ها قرارداد نداریم و نبینینشون! فکر کنم با اداره بیمه مشکل پیدا کردن. به هر حال علت هرچی که باشه درمونگاه ها شبها کلی خلوت شدن دستشون درد نکنه! (یادتون که نرفته؟ ویزیت رایگان و دارو رایگان و ...)

پ.ن۵: فکر کنم این پست هم نوبت خاطرات نه چندان جالب بود شرمنده!

خاطرات (از نظر خودم) جالب (۸۷)

سلام

۱. پیرمرده گفت: نمیدونم چند روزه چرا وقتی حرف می زنم نمیتونم نفس بکشم؟!

۲. پیرزنه گفت: این آزمایشو چند روز پیش اون دکتر چشم درشته برام نوشت حالا شما جوابشو میبینین؟!

۳. خانمه دختر سیزده ساله شو آورده بود و باافتخار می گفت: اینو آوردم چون میخواد برای اولین بار آزمایش کلی بده!

۴. خانمه بچه شو آورده بود دکتر. نسخه شو که نوشتم گفت: برای خودم هم این داروهارو مینویسین بگیرم؟ هنوز ویزیت نگرفتم. براش نوشتم. پیرزنه که بعد از اون اومد توی مطب گفت: نرفته بود پذیرش حالا هزار تومن به نفعشه!

۵. به خانمه گفتم: سابقه هیچ بیماری نداشتین؟ گفت: چرا تالاسمی نرمال دارم!

۶. تلفن مرکز داشت زنگ میخورد و مسئول پذیرش هم سرش شلوغ بود. رفتم و گوشیو برداشتم. خانمه پشت تلفن گفت: اون خانم دکتر که «آی یو دی» میگذاره هست؟ گفتم: بله هستند. گفت: همون خانم دکترو میگما. آخه میدونین؟ دکترا دونوعند یه نوعشون مریض میبینه یه نوعشون آی یو دی و اینها میگذاره!

۷. یه روز دیدم هر داروئی مینویسم مریض میره داروخونه و برمیگرده و میگه: مسئول داروخونه گفت این قرصها معده تو اذیت میکنه به دکتر بگو چندتا قرص معده برات بنویسه. رفتم دم داروخونه و گفتم: جریان چیه؟ گفت: تصادفا ته انبار چشمم افتاد به شش هزارتا قرص رانیتیدین که از خیلی وقت پیش مونده بود. نگاه که کردم دیدم دوماه دیگه وقت دارند و ما هم فراموش کردیم بیاریمشون توی داروخونه!

۸. مسئول تزریقات داشت می خندید. گفتم: جریان چیه؟ گفت: پیرزنه پسرشو آورده بود آمپول بزنه. وقتی خودش هم داشت آمپول می زد بهش گفتم: اسم پسرت چی بود؟ گفت: یادم نمیاد! پسره گفت: آخه مجبور بودی این قدر بزائی؟!

۹. به پیرزنه گفتم: فشارتون خوبه. گفت: پس یعنی سردردم از سردرده؟!

۱۰. به خانمه گفتم: زیاد حرص میخورین؟ گفت: از دست این دختر (که باهاش اومده بود) و خواهرش. هرشب یکیشون میره سر کامپیوتر و یکیشون سر لپ تاپ و تا ساعت پنج صبح نمیگذارن بخوابیم!

۱۱. خانمه بچه چهار ماهه شو آورده بود. گفتم: تا حالا چه داروهائی بهش دادین؟ بچه رو داد بغلم و گفت: اینو بگیر تا داروهارو از کیفم دربیارم!

۱۲. یه خانم باردار بهم گفت: میخوام برم پیش دکتر .... کارش خوبه؟ گفتم: آره خوبه. گفت: میدونم، آخه چند ماه پیش دیدم خانمتونو که باردار بود برده بودین پیشش!

پ.ن: باتوجه به اینکه خریدار خونه مون برای انتقال وام خونه از روی سندمون عجله داشت و میدونستم اگه بخوام معامله رو فسخ کنم به این زودی ها دستم به پولی که تا حالا به فروشنده خونه جدید دادم نمی رسه مجبور شدیم باهاش توافق کنیم و به اندازه پول پارکینگو ازش بگیریم. با این تعهد که همسایه های جدید اجازه میدن ماشینمونو توی پارکینگ بگذاریم. درواقع فقط توی سند پارکینگ نداریم.

خاطرات (از نظر خودم) جالب (۸۶)

سلام:

۱. توی دفترچه یه زن باردار نوشتم لطفا سونوگرافی کامل حاملگی انجام شود. گفت: حالا حتما باید کامل باشه؟ میترسم خیلی گرون بشه!

۲. برای مرده آزمایش نوشتم. مسئول داروخونه که همون موقع برای کاری اومده بود توی مطب میخواست برگه دوم دفترچه رو بکنه که مرده گفت: برگه دفترچه رو برای چی می کنی؟ مسئول داروخونه گفت: این برگ ویزیت پزشکه دیگه. به درد تو که نمیخوره. مرده گفت: به درد من نمیخوره به درد دفترچه که میخوره!

۳. پیرمرده گفت: از دیروز سرگیجه دارم. البته ناراحت کننده هم نیستا. اتفاقا خیلی هم خوشاینده!

۴. ساعت حدود دوازده شب یه زن و شوهر دختر حدودا هجده ساله شونو آوردند درمونگاه. گفتم: چی شده؟ خانمه گفت: این دختر داشت پشت تلفن با نامزدش صحبت میکرد. یکدفعه جیغ زد و افتاد روی زمین و تشنج کرد. حالا هم هرچی ازش میپرسیم مگه .... چی بهت گفت؟ میگه: .... دیگه کیه؟! 

۵. خانمه پرسید: این قرصهائی که میگن اشتها آورند، فقط اشتهارو بالا می برند یا وزنو هم بالا میبرند؟!

۶. به مرده گفتم: از کی این مشکلو دارین؟ گفت: از دو هفته پیش البته قبلش هم همین طور بودم!

۷. میخواستم فشار خانمه رو بگیرم گفت: راستی من الان پریو.دم برای گرفتن فشار طوری نیست؟!

۸. به مرده گفتم: فشارتون شونزدهه. گفت: امروز یه کم عصبی شدم. طوری نیست!

۹. خانمه گفت: از دیروز تنگی نفس پیدا میکنم. البته یه بار با آب خوردن و یه بار با پاشویه خوب شد!!

۱۰. خانمه گفت: خانم دکتر برامون این آزمایشو نوشته نشد که بریم تاریخش گذشت. گفتم: مشکلی نداره توی یه برگه دیگه براتون مینویسم. گفت: اون وقت آزمایشگاه ایرادی نمی گیره که یه نفر دیگه نوشته بوده حالا شما نوشتین؟!

۱۱. نسخه پیرزنه رو که نوشتم گفت: راستی من یه قرص دیگه هم میخورم. گفتم: اونو هم باید براتون بنویسم؟ گفت: نه اونو دارم نمیخواد بنویسی!

۱۲. پیرمرده گفت: چند روزه که خیلی خلط به دنیا میارم!

پ.ن۱: نمیدونم چه زمانی ممکنه من بخوام یه کاری بکنم و اون کار راحت انجام بشه؟! خونه ای که اخیرا قولنامه کردیم نوسازه و سندش آماده نبود. دیروز به فروشنده زنگ زدم و سراغ سندو گرفتم که گفت: سندش تا هفته دیگه آماده است. اما تعداد پارکینگهائی که برای ساختمان تائید شده یکی از تعداد واحدها کمتره و مثل اینکه قرار شد واحد شمارو بدون پارکینگ توی سند بنویسن! و این درحالیه که توی قولنامه نوشته این خونه پارکینگ دارد. حالا نمیدونم چی میشه؟ درست میشه؟ معامله رو فسخ کنیم؟ جریمه بگیریم؟ اون وقت ماشینو چکار کنیم؟ و خیلی سوالات دیگه.

پ.ن۲: اولین چک خونه جدید با پولی که از خریدار خونه خودم گرفتیم + پس انداز خودم توی این دو سال رد شد. برای چک دوم هم که تاریخش فرداست ناچار شدیم طلاهای آنی رو بفروشیم. برای چک سوم هم درخواست وام کردم. میمونه پول موقع انتقال سند و تخلیه خونه که تقریبا همون مقداریه که قراره خودمون از خریدار خونه بگیریم.

پ.ن۳: ببینین من چقدر توی اداره اعتبار دارم که ضامن های وامم رئیس و معاون اداره مون هستند! سومی هم خواهر آنیه.

پ.ن۴: باتوجه به مقدار قسطی که وام جدید داره هرچقدر فکر میکنم میبینم اگه (گوش شیطون کر) یه روزی روزگاری رزیدنت بشم عملا غیر ممکنه با حقوق رزیدنتی بتونم قسط این وامهارو بدم. 

پ.ن۵: عماد ازم پرسید: وقتی ما بزرگ شدیم، اول منو زن میدین یا اول عسلو مرد میدین؟!

خاطرات (از نظر خودم) جالب (۸۵)

سلام:

۱. خانمه بچه چند ماهه شو آورده بود و گفت: چشمش عفونت کرده. هفته پیش خودم این طور شده بودم. نمیدونم چون توی چشمش نگاه کردم اون هم گرفته؟!

۲. مرده گفت: چند روزه وقتی میرم دستشوئی تا مینشینم ادرار می کنم!

۳. مرده گفت: نمیدونم چرا توی خانواده ام فقط من مریض میشم؟ البته باز جای شکرش باقیه که بقیه سالمند!

۴. (۱۸+) یه روز رفته بودم به جای پزشک مسئول مرکز مشاوره ازدواج. دیدم کارشناس مرکز مشغول بحث با یه مرده که طبق آزمایش هم خودش و هم عیال آینده اش ناقل ژن تالاسمی بودند. کارشناسه مرتب میگفت: بهتره که با هم ازدواج نکنین. مرده هم میگفت: من نمیتونم این دخترو ولش کنم. کارشناسه بهش گفت: یعنی اینقدر عاشقش شدی؟ شما که اصلا اهل این استان هم نیستین. مرده گفت: باباجان ک....ش نمیتونم دیگه ولش کنم میفهمی؟!

۵. رفتم سر شیفت و خانم دکتر رفت خونه. چند دقیقه بعد یکی از پرسنل گفت: دیشب خانم دکتر داشت مریض میدید که یکی از پرسنل رفت دستشوئی. چند دقیقه بعد اومد بیرون و به من گفت: نمیدونم این کیف مال کیه که مونده توی دستشوئی؟ خانم دکتر نگاهی کرد و گفت: این که کیف منه! توی اتاق استراحت بود کجا بود؟ بعد نگاه کرد و دید همه مدارکش توی کیفه اما از پول هیچ خبری نیست!

۶. خانمه پسرشو آورده بود و گفت: توی کمرش یه لکه زده میخواین ببینین؟ گفتم: باشه. گفت: ببخشین که باید پشتشو بکنه بهتون!

۷. خانمه گفت: این آزمایش قبلیمه. این هم آزمایش جدیدم. گفتم: اسم روی این دوتا آزمایش که با هم فرق میکنن. گفت: دفعه پیش با اسم مستعار آزمایش دادم!

۸. یه زن و شوهر بچه شونو که زمین خورده بود آوردند و گفتند: ببینین بخیه میخواد؟ گفتم: بله بخیه میخواد. خانمه به شوهرش گفت: بیا بریم از دکتر .... بپرسیم. دکترهای اینجا که چیزی حالیشون نیست!

۹. به خانمه گفتم: به پسرتون برای اسهالش هیچ داروئی هم دادین؟ گفت: آره شربت تئوفیلین بهش دادم. گفتم: اون که ربطی به اسهال نداره. گفت: میدونم اما وقتی دیگه هیچ داروئی توی خونه نداریم چکار کنم؟!

۱۰. پیرزنه اومد توی مطب و گفت: دیشب اومدم اینجا پیش دکتر. وقتی رفتم خونه یادم افتاد که فشارمو نگفتم بگیره حالا اومدم بگیرم!

۱۱. خانمه ازم پرسید: ممکنه بعد از گرفتن رژیم، وزن آدم برگرده؟!

۱۲. پیرمرده رفت داروخونه نسخه شو قیمت زد بعد رفت پذیرش پولشو حساب کرد و بعد دوباره برگشت داروخونه تا داروهاشو بگیره. بعد به مسئول داروخونه گفت: تو هم به پول نیاز داری؟!

پ.ن۱: خونه ای که توی پست پیش گفتم یادتونه؟ سر یه قیمتی توافق کردیم و رفتیم بنگاه تا قولنامه شو بنویسیم که فروشنده محترم یک دفعه به قیمت هر متر مربع صد و پنجاه هزار تومن اضافه کرد و ما هم دیدیم پولمون نمیرسه پس گفتیم: خداحافظ!

توی این هفته چندتا خونه دیگه دیدیم و یکیشونو از هر نظر پسندیدیم به جز جاش! یعنی اگه دو سه تا خیابون بالاتر بود فورا میخریدمش اما حالا هنوز شک داریم.

پ.ن۲: نصف شب از مهمونی برگشتیم خونه که دیدیم در میزنن. درو باز کردم که دیدم یکی میگه: من همسایه طبقه پائینتون هستم. در دستشوئیمون قفل شده و باز نمیشه. از نگهبان آپارتمان پرسیدیم که گفت: قبلا برای شما هم همین اتفاق افتاده شما چکار کردین؟ گفتم: زنگ زدیم آتش نشانی!

پ.ن۳: عماد یکی از اون بستنی های جایزه دارو خورده و میگه: با این همه زحمت خوردمش اما چیزی برنده نشدم! 

پ.ن۴: به نظر شما ما چطور باید به عماد حالی کنیم که باید بره بخوابه چون فردا باید بره مدرسه؟!

خاطرات (از نظر خودم) جالب (۸۴)

سلام

سال پیش تقریبا همه تابستونو توی طرح معاینه دانش آموزان بدو ورود به دبستان بودم. اما امسال بنا به دلایلی این امر بر عهده بعضی از ازمابهترون بود! و من فقط چند روزی توی اون قسمت بودم.

این پست هم خاطراتی از همون چند روزه:

۱. خانمه گفت: نمیدونم چرا این بچه اصلا بزرگ نمیشه؟ الان هم قدهای این بچه دوبرابر اون قد کشیدن!

۲. خانمه گفت: مطمئنین دستگاه شنوائی سنجی تون سالمه؟ گفتند بچه ام شنوائیش مشکل داره اما این بچه توی خونه از سی کیلومتری صدای منو میشنوه!

۳. به خانمه گفتم: وزن بچه تون کمه. از شربتهای تقویتی که توی بازار هست بهش دادین؟ گفت: یه بار براش خریدم. وقتی رسیدیم خونه نشست شربته رو خورد اما اصلا گرسنه اش نشد!

۴. به خانمه گفتم: فشار بچه تون پائینه گفت: اگه فشارش پائینه برای اینه که هنوز صبحونه نخورده. هیچوقت نمیتونه قبل از ساعت ده غذا بخوره!

۵. به بیشتر بچه ها وقتی میگفتم آستینتو بزن بالا، فورا اخم میکردن و دنبال آمپول میگشتن. بعد از یه مکث میگفتم: میخوام فشارتو بگیرم. اکثرا لبخند میزدند و بعضیشون میگفتند مثل پیرزن ها!

۶. خواستم فشار یکی از بچه ها رو بگیرم به روی میز اشاره کردم و گفتم: دستتو بگذار اینجا. با کلی دقت انگشتشو گذاشت دقیقا همون جا که من گذاشته بودم!

۷. درحال معاینه تیروئید به یکی از بچه ها گفتم: آب دهنتو قورت بده. وقتی داشت از اتاق میرفت بیرون، خواهرش که باهاش اومده بود به مادرش گفت: وقتی دکتر به فاطمه گفت آب دهنتو قورت بده من هم قورت دادم!

۸. یه روز یه کم دیر رسیدم به محل پایگاه و چند نفر از بچه ها و مادرهاشون منتظرم بودند. وقتی رفتم توی اتاقم دونفر با هم اومدند تو و هردو معتقد بودند نوبت اونهاست. بالاخره مسئول پایگاه مجبور شد از روی شماره سریال پرونده بهداشتیشون نفر اولو معلوم کنه. وقتی دومی اومد توی اتاق گفت: ببخشید که سر نوبت اون همه بحث کردیما! مسئله این بود که اون خانم بیرون به من توهین کرد و باید ادب می شد!

۹. به یکی از پدرها گفتند بچه تون باید بره مدرسه استثنائی. پرونده شو پاره کرد و بچه شو برد و گفت: سال دیگه میارمش!

۱۰. به خانمه گفتم: وزن بچه تون زیاد بوده. گفت: اینها خونوادگی درشتند!

۱۱. گلو یکی از بچه هارو نگاه کردم. به مادرش گفت: مامان بیا ببین چقدر بچه بستنی خوردن بعد آقای پارکی چوبهاشونو جمع کرده داده به دکتر!

۱۲. مرده وسط دیدن یکی از بچه ها اومد تو و گفت: ببخشین من عجله دارم فقط میخوام جواب آزمایش بچه مو نشون بدم. وقتی رفت بیرون به خانمی که توی اتاقم بود گفت: ببخشید مادر. خانمه گفت: وا مگه من چند ساله به نظر میام که این آقا بهم میگه مادر؟!

۱۳. خانمه بچه شو آورد پیشم. پرونده بهداشتی بچه رو نگاه کردم و گفتم: اول ببرینش شنوائی سنجی. خانمه بچه شو گذاشت و از در رفت بیرون. یک دقیقه بعد برگشت و گفت: میگه بچه ات هم باید بیاد!

۱۴. چند نفر دیگه بیشتر نمونده بودند و یکدفعه همه شون اومدند تو. من هم دیگه حالشو نکردم بهشون چیزی بگم. یکی از بچه ها شروع کرد با گچ روی تخته سیاه یه نقاشی بکشه و کم کم بقیه بچه ها هم رفتند کمکش. یکی از بچه ها گفت: نگاه کنین! من هم شماره موبایل مامانمو نوشتم روی تخته! مادرش با چنان سرعتی بلند شد و تخته رو پاک کرد که نگو!

۱۵. توی اتاقم نشسته بودم که دیدم سر و صدا میاد. رفتم بیرون دیدم خانمه پرونده بهداشتی بچه شو پاره کرده و داره داد میزنه که: بچه من استثنائیه؟ میدونی این بچه چقدر چیز بلده؟ اصلا بیا باهاش به انگلیسی حرف بزن ببینم کدومتون کم میارین؟! 

۱۶. به خانمه گفتم: قد بچه تون کوتاه بوده. گفت: عیب از خونواده پدرشه که قدکوتاهند. مثلا خود پدرش هم قد منه!

پی نوشت1:

این قدر گفتیم اول یه خونه میخریم بعد اینجارو میفروشیم آخرش برعکس شد!

توی هفته ای که گذشت یکدفعه سر و کله یه مشتری برای آپارتمانمون پیدا شد.

وقتی ازم قیمت خواست. قیمتی بهش گفتم که کلی از آخرین قیمتی که بنگاه های مختلف روی خونه گذاشته بودند بیشتر بود و وقتی اون بنده خدا فورا قبول کرد پیش خودم گفتم: حیفه که این مشتریو از دست بدم! و خونه رو بهش فروختیم رفت! به همین سادگی.

توی این چند روز هم درس و جزوه و همه چیزو گذاشتم کنار و دارم دنبال خونه میگردم.

خریدار خونه گفته: من اصلا عجله ای برای خالی کردن خونه ندارم. اما توی این مملکت ما که آدم از فردای خودش خبر نداره بهتره زودتر یه جارو پیدا کنیم دیگه!

حالا یه جا رو پیدا کردیم که گرچه مجبوریم باز چند میلیونی برای خریدش قرض بگیریم اما خونه نسبتا خوبیه. تنها مسئله اینه که نمیدونیم میشه توی تراسش د.ی.ش گذاشت یا نه؟!

قراره فردا با یه متخصص این کار بریم آپارتمانو ببینه!!

پی نوشت2: مدتی پیش حدود دویست هزار تومن از حقوقمون کم کردند.

چند روز پیش یکی از کارمندان شبکه رو دیدم که بهم گفت: هفته بعد قراره معاون وزیر بیاد اینجا و توی شبکه دارن با عجله برای پرسنل ستادی حکم جدید میزنن و اون مبلغو به حقوقشون برمیگردونن! ضمن اینکه طبق یه خبر موثق نامه محرمانه اومده که شبکه دیگه حق نداره هیچ چیزی بخره چون بودجه نیست حتی خودکار! (حالا چطور قراره ویزیت و دارو رایگان بشه خدا میدونه!)

خاطرات (از نظر خودم) جالب (۸۳)

پیش نویس:

سلام

هرچند جای مناسبی نیست اما همین جا درگذشت مادر سرکار خانم دکتر خالقیو به ایشون و خانوادده محترمشون تسلیت میگم و براشون آرزوی صبر دارم

۱. به مرده گفتم: کجاتون درد میکنه؟ گفت: این کلیه ام دردو میگیره بعد میده به اون یکی اون یکی درد میگیره!

۲. به خانمه گفتم: آستینتونو بزنین بالا تا فشارتونو بگیرم. وقتی آستینشو زد بالا فشارسنجو بستم دور بازوش. خانمه گفت: من آستینمو بیشتر از اینجائی که شما فشارسنجو بستین بالازدما!

۳. یه زن و شوهر بچه ده روزه شونو آورده بودند دکتر. بچه خواب بود و با حرفهای پدر و مادرش هیچ عکس العملی نشون نمیداد. اما جالب اینکه با هر سوال من لبخند میزد! (نمیدونستم دیگه صدام هم این قدر خنده داره!)

۴. (15+) خانمه چندتا شیاف واژینال پروژسترون آورده بود و میگفت: اینو متخصص برای دخترم نوشته. اما چون حامله است میترسه استفاده کنه. گفت از دکتر بپرس ببین میشه از پ.ش.ت استفاده شون کنم؟! (راستی خودمونیم مگه پروژسترون توی حاملگی جزء گروه ایکس نبود؟)

۵. مرده بچه شو آورده بود و گفت: از دیشب تا حالا دوبار استفراغ کامل کرده و سه بار هم یک چهارم!

۶. خواستم برای مرده نسخه بنویسم که دیدم عکسش روی دفترچه هست اما اسمی که توی دفترچه نوشته شده اسم یه خانمه. بهش گفتم: انگار اسمتونو توی دفترچه اشتباه نوشتن. گفت: آره اسم خانممه. توی دفترچه اون هم اسم منو نوشتن. فکر کنم برای اینکه نتونیم دفترچه مونو به خونواده های دیگه بدیم!

۷. پیرمرده گفت: انسولینم تموم شده برام بنویسین. بعد گفت: البته اینو هم بگم که من بیماری دیابتو توی جبهه گرفتم!!

۸. به خانمه گفتم: بچه تون دیگه هیچ ناراحتی نداره؟ گفت: سرش هم درد میکنه. بچه گفت: من سرم درد نمیکنه. مادرش گفت: پس چرا بروفن میخوری؟ گفت: چون تو بهم میدی!

۹.مرده گفت: چند روزه از این داروهای اعصاب میخورم و احساس میکنم خیلی ریزبین شدم تا حدی که گاهی مولکولها رو هم می بینم!

۱۰. به پیرزنه گفتم: آخرین برگ دفترچه تونه باید عوضش کنین. گفت: خوبه اومدم اینجا بهم گفتین وگرنه نمیفهمیدم دفعه بعد دفترچه ام برگ نداشت!

۱۱. یه پسر جوونو با شکایت تشنج آوردند درمونگاه. بعد از گرفتن شرح حال و توصیف کامل پدر و مادرش از نوع تشنج و زمانش فرستادمش اورژانس. بهیارمون که باهاشون رفته بود وقتی برگشت گفت: اونجا دکتر ازشون پرسید: پسرتون چه اش شده؟ هردوشون گفتند: قرص خورده!

۱۲. خانمه بچه چندماهه شو آورده بود و گفت: خیلی خراب کاری کرده بود. اون قدر که از لباسش بیرون ریخته بود. گفتم: خب؟! گفت: خب میترسم از خراب کاریش خورده باشه!

پ.ن۱: باتوجه به اینکه خیلی از بنگاه های خونه میگفتند اول باید خونه مونو بفروشیم تا بعد دنبال خونه بگردیم، دیروز اولین مشتری برای دیدن خونه مون اومد. اما ظاهرا که نپسندید (ادامه گزارش فروش خونه در پستهای بعد اعلام خواهد شد!)

پ.ن۲: یکی از پسرخاله های گرامی غریق نجاته و توی استخر کار می کنه. چند روز پیش دیدمش و گفت: پسرتو توی استخر دیدم. بهش میگم منو میشناسی؟ میگه: فکر کنم تو هم یکی از اونهائی هستی که توی اینترنت باهامون آشنا شدی! 

پ.ن۳: چند ماه پیش و درست پیش از انتخابات مجلس حدود سیصد هزار تومن با عنوان حق جذب به حقوقمون اضافه شد و جالبه که حالا میخوان حذفش کنن. 

به نظر شما چرا آیا؟!

خاطرات (از نظر خودم) جالب (۸۲)

سلام

۱. به مرده گفتم: آمپول میزنین؟ گفت: بله من حتی آمپول پنادر بدون بی حسیو هم تحمل میکنم!

۲. خانمه گفت: میخوام برام ماموگرافی بنویسین. گفتم: از دوطرف دیگه؟ گفت: چی؟ گفتم: ماموگرافی از هر دو طرف دیگه؟ گفت: شرمنده من هرچقدر فکر میکنم نمیفهمم منظورتون چیه؟!

۳. مرده خانمشو آورده بود و گفت: براش یه سونوگرافی بنویس. گفتم: از کجا؟ گفت: قبلا سابقه کیست تخمدان داشت. فکر کنم نافش هم افتاده بعد دفترچه شو گذاشت جلوم و درست مثل حالت گفتن املا گفت: بنویس .... سونوگرافی .... از ..... کیست .... و ..... ناف!

۴. خانمه دخترشو آورده بود و گفت: این دختر رشته تجربی میخونه. شاگرد اول کلاسشون هم هست. حالا مونده توی کنکور پزشکیو بزنه یا دندونپزشکیو؟ گفتم: خوب به کدوم علاقه داره؟ گفت: به هردوشون! گفتم: به نظر من اگه بره دندونپزشکی بعد راحت میتونه بره سر کار اما اگه پزشکی بخونه تازه میشه یه پزشک عمومی دوباره باید امتحان تخصص بده. گفت: شما نگران اینش نباشین. این اگه شروع کرد به درس خوندن یه سره تا آخرش میره!

۵. مرده گفت: آقای دکتر! به نظر شما چرا بیشتر داروهائی که دکتر .... (متخصص مغز و اعصاب) مینویسه یه طوری به اعصاب ربط داره؟!

۶. نسخه پیرزنه رو که نوشتم گفت: خیلی ممنون خدا عوضی بهت بده!

۷. جواب آزمایش خانمه رو دیدم و بهش گفتم: حامله نیستین. مگه پریودتون عقب افتاده؟ گفت: نه اما الان دو هفته است که جلوگیری نکردیم گفتم شاید حامله شده باشم!

۸. به دختره گفتم: دستتونو بزنین بالا تا فشارتونو بگیرم. مادرش گفت: دست راستشو بزنم بالا؟ گفتم: بله. رفت جلو دخترش و آروم ازش پرسید: دست راستت کدومه؟!

۹. مرده بچه شو آورده بود. گفتم: سرفه هاش خلط داره؟ گفت: نمیدونم، یه کم صبر کنین .... بلند شد و رفت در مطبو باز کرد و به خانمش گفت: من نمیدونم تو بیا حالیش کن!

۱۰. نسخه خانمه رو نوشتم. میخواست از روی صندلی بلند بشه که عطسه کرد. همراهش گفت: صبر اومده باید یه کم همین جا بمونی!

۱۱. پیرزنه گفت: هربار با شربت ماستی (آلومینیم ام جی اس) درد معده ام خوب میشد اما این بار مجبور شدم بیام دکتر. گفتم: این بار خوب نشد؟ گفت: نه این بار نداشتم!

۱۲. پیرزنه گفت: اونقدر سر درد دارم که از خونه تا اینجا رو با سرم راه می رفتم!

پ.ن.۱: رفتم توی یه بنگاه و بهش میگم: یه خونه داریم با این شرایط و اینقدر پول نقد. میخوایم خونه رو با یه بزرگتر عوض کنیم. گفت: از من میشنوی راحت بشین سرجات زندگیتو بکن!!

پ.ن.۲: (۱۴+) یکی از دخترهای دانشجوی فامیل به آنی گفته: فکر کنم .... (یکی از اقوام) حامله باشه آنی بهش گفته: نه چند روز پیش که اومده بودند خونه ما پریود بود. دختره گفته: خوب چه ربطی داره؟!

پ.ن.۳: از همه دوستانی که روز پزشکو تبریک گفتند ممنونم. امیدوارم روز پزشک همه پزشکان محترم مبارک باشه. ضمنا از همین حالا روز داروساز هم مبارک.